۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

استوره

قصه عقد ازدواج را سریعتر تمام کردم (خریدارهاش زودتر بخونند که شاید اون سلسله پستها رو تا فردا بر دارم). قصد دارم کمی در مورد استوره بنویسم. بعد از بحثهای خشک حقوقی پرداختن به استوره دلچسب است. حد اقل موجب می شود کمی رنگ و بوی این دفتر دیگرگون شود.
چنین گفت حضرت کشواد!

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

عندالاستطاعه شدن مهریه و زنان ایرانی

چندی پیش شیرین عبادی حقوقدان و فعال حقوق زن در یک اقدام روشنگرانه مقاله ای را منتشر نمود که در آن به توضیح تغییر جدید در قباله های ازدواج پرداخته بود. بخشی از آن مقاله که مقدر شده بود هر کسی میخواند برای پنج نفر دیگر هم ارسال کند:

ترفند جديد عبارت است از تلاش براي "فريب دادن قانوني" زنان در هنگام ازدواج، از طريق ايجاد تغييري کوچک ولي تعيين کننده در عقدنامه ها. اين کار با عوض کردن يک کلمه عربي (عند المطالبه) با يک کلمه عربي ديگر (عند الاستطاعه) در سندهاي ازدواج صورت رفته، در شرايطي که احتمالاً اکثريت بسيار بالاي دختران، نه تنها متوجه اين تغيير نمي شوند، که در صورت متوجه شدن نيز از الزامات حقوقي سنگين کلمه جديد آگاه نيستند، و شايد بسياري از آنان اساساً معني کلمه فوق را نيز ندانند .
... مي دانيم که طبق قوانين ايران، حق طلاق با مرد است و زن، در صورت تقاضاي جدايي، جز با طي مراحل بسيار دشوار براي اثبات بدرفتاري شديد همسر يا مبتلا بودن وي به مشکلات مهم رواني يا جسمي، امکان جدايي از شوهرخود را ندارد. مراحلي که طي آنها به قدري سخت است که بخش بسيار بزرگي از زناني که قادربه زندگي با شوهر خود نيستند، به ناچار مجبور مي شوند تا ساليان دراز و بلکه تا پايان عمر، به زندگي سخت با همسر ناسازگار ادامه دهند. در چنين شرايط حقوقي تبعيض آميزي، تنها امکاني که تاکنون براي بسياري از زنان براي رهايي از زندگي مشترک دشوار وجود داشته، عبارت بوده از مطالبه مهريه خود. بدين معني که زن، با توجه به "عندالمطالبه" بودن مهريه در قباله هاي ازدواج، مي توانست براي الزام شوهر به پرداخت مهريه خود به دادگاه مراجعه کند و در صورتي که وي قادر به اين کار نبود، زن قادر بود در قبال صرف نظر کردن از دريافت مهريه، شوهر را راضي يا مجبور به طلاق کند (عبارت معروف: "مهرم حلال، جانم آزاد"). [منبع]
در این مورد اولا باید گفت سخنان شیرین عبادی بر فکت های نادرستی مبتنی است. توضیح آنکه قرار نشده است عندالمطالبه بودن مهریه حذف شود (این قید در قانون مدنی امده است و قابل تغییر نیست مگر با قانونگذاری جدید) بلکه قرار بر این شده که دو بند به شرایط عقدنامه اضافه شود و طرفین عقد این امکان را داشته باشند که انتخاب کنند که مهریه عندالمطالبه باشد یا زوجه این شرط را به مرد ببخشد و بپذیرد که مهریه عندالاستطاعه باشد. (به این خبر مراجعه شود)
دیگر اینکه من واقعا متاسف شدم که می بینم حتی شیرین عبادی که سابقه زیادی در امر حقوق دارد و فعال جنبش است و متخصص در امور اجتماعی، در یک اقدام روشنگرانه! اینگونه آدرس اشتباهی به مردم می دهد. من به خانوم شیرین عبادی توصیه می کنم بجای اینکه برای طلاق گرفتن به زنان ایرانی عندالمطالبه بودن مهریه و زندانی کردن شوهر را یاد دهد (و راه را برای انتقام مرد باز کند)، گرفتن حق طلاق را آموزش دهد. (من پیشنهادم را به زنهای ایرانی پیشتر در اینجا نوشته ام).
آخر اینکه به نظر من عندالاستطاعه شدن مهریه، اقدام مثبتی است به سوی حذف این نهاد مشکل آفرین و پوسیده و دعوتی است به زنان ایرانی برای ایستادن بر روی پای خویش. بهتر است از آن استقبال کنند و حتی اصلا بطور کلی از مهریه صرف نظر کنند و برای تامین حقوق خود همانطور که پیشتر گفته ام به اخذ حق طلاق متوسل شوند.
+ دیگر نوشته های من در این خصوص در اینجا و اینجا

۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

ناخودآگاه3

سخنان من تاکنون به این معنا نبوده که خودآگاه (که تحت تاثیر مستقیم منطق و اخلاق است) اصالت ندارد و همه ظهوراتش دروغ است. آگاهی هم بخشی از وجود انسان است و هم آگاهی و هم تحرکات و تمایلات ناخودآگاه هر دو در وجود بشر فعال هستند و کار خود را انجام می دهند. سخن من این بود که در شناخت کنه و درون یک انسان اتکا به ناخودآگاه می تواند مفید ترباشد. این همان تز روانکاوی است و حرف جدیدی نیست.
سخن آن است که ناخوداگاه راستتر می گوید زیرا دارای ابزارهای تحریف و سانسور و ملاحظه (چون منطق و اخلاق که در اختیار آگاهی است) نمی باشد. بنابراین درشناخت آدمها علاوه بر تکیه بر نمودهای آگاهی آنها، نباید از ناخودآگاهشان غافل شد و همیشه سعی کنید در شرایط نامتعادل که آگاهی فروپاشیده و به همریخته و ناخوداگاه (و اید در انسانشناسی فرویدی) افسار گسیخته است در کنار دوستان و نزدیکان باشید و آنها را مشاهده کنید و حرفهایشان را بشنوید.
یک نکته مردانه: یکی از بهترین زمانهایی که مکانیزمهای آگاهی تضعیف می شود و میتوان به ناخوداگاه بهتر دست یافت دوران اوج عادت ماهیانه در خانومها است. سعی کنید این لحظه را هیچ گاه از دست ندهید.
از سوی دیگر پرداختن به ناخوداگاه از این جهت نیز مهم است که قدرت ناخودگاه معمولا از خوداگاه بیشتر است.

ناخودآگاه 2

وقتی طرف خشمگین است، ناخودآگاهش افسار گسیخته و در حال ترک‌تازی است. این بهترین زمان است که ناخوداگاه خود را رو می کند. راست می گوید. سانسور نمی کند. حرفهای نزده را می زند. ارزش معرفت شناختی حرفهایی که از خشم و کینه و نفرت یا عشق افراطی و هوس از نهاد یک نفر بلند میشود از هزاران ساعت خطابه و دکلمه در مدح و ثنایت بیشتر است. اینجا است که دشنامها ارزششان از طفاظی های زیبای کتابهای قطور و خاک گرفته بیشتر می شود.

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

ناخودآگاه1

همیشه ناخودآگاه از خودآگاه راست‌تر می گوید هرچند خیلی کمتر حرف می زند. همیشه گوشت به ناخودآگاه باشد.

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

...


در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفهء زنده‌کش مرده‌پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
چون مرد به عزت ببرندش سر دست


جهنم؟

- اگر میخای بری جهنم باید از روی نعش من رد بشی! فکر کردی دست خودته؟
+++
- وجه المصالحه من برای جهنم فقط جنیفرلوپزه. یا خانوم لوپز یا بهشت!

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

اظهارات یک استاد دانشگاه افغان در مورد ایران

آنچه در پی می آید گزارش یک استاد دانشگاه افغان است که از مشاهداتش از ایران و رئیس جمهور ایران نوشته است (البته قبل از جریان انتخابات):
امروز پانزده ثور به ساعت ۹ نمایشگاه کتاب تهران با حضور احمد نژاد رییس جمهور ایران و وزیر فرهنگ و ارشاد، افتتاح شد. در آغاز معاوون وزارت ارشاد و فرهنگ سخنرانی کرد و بعد وزیر ارشاد و فرهنگ، سپس دو ناشر نمونه،یکی از ناشران لبنانی و دیگری ایرانی صحبت کردند، در آخر، احمد نژاد تقریبا بیش از یک ساعت سخنرانی کرد.
احمد نژاد، آدمی با روحیه و دلیر به نظرم رسید و خیلی هم مسلط بر موضوع و بر مجلس بود، ایشان حتا نام مدیر کتابخانه ملی تهران را گرفت و به این هم اشاره کرد که روزانه به تعداد ۵۰۰۰ نفر به کتابخانه ملی مراجعه می کند.
این یادآواری جزییات برای یک رییس جمور، خیلی دلیل بر شیوه مملکت داری او می کند. اگر از رییس جمور ما در باره ارگ ریاست جمهوری اش بپرسی، ادعای بی اطلاعی خواهد کرد.

ناشران ۸۷ کشور جهان در این نمایشگاه اشتراک ورزیده است و دولت ایران از۱۸ کشور، مهمان به این نمایشگاه دعوت کرده است که این مهمانان استادان زبان فارسی می باشد. از دانشگاه البیرونی، من و واصفی در این نمایشگاه دعوت شده ایم و فعلا به تهران استیم و تا پایان نمایشگاه اینجا می مانیم. این نمایشگاه ۱۲۵۰۰۰ متر مربع زمین را در برمی گیرد و ۳۵۰۰۰۰ عنوان کتاب در این نمایشگاه به نمایش گذاشته می شود که ۳۰۰۰۰ عنوان کتاب آن تازه است.

باید گفت ایران یک امپراتور فرهنگی در جهان است. [منبع]

متعه

عضو کمیسون فرهنگی مجلس در گفتگو با « فردا» گفت: بهتر است برای اینکه هیچ گونه سو استفاده ای از طرف مردانی که متاهلند پیش نیاید سازمان ثبت احوال با همکاری مجلس شورای اسلامی برگه ای برای ثبت ازدواج موقت نیز در داخل شناسنامه اضافه شود که همه چیز در این خصوص قانونمند شود.[منبع]
فکرشو بکن مثلا یک پسری بخواد ازدواج کنه باید بره برگ ازدواج موقت حاج خانوم رو بررسی کنه که تا حالا با چند نفر بوده و آیا آدمهای صالحی بودن یا نه؟ حاج خانوم هم همینطور! به کجا میرویم آن هم این همه شتابان؟
پی‌نوشت: حالا که قرار است دولت در همه شئون زندگی دخالت کند، یک برگ هم به شناسنامه اضافه کنیم که دفعاتی که هر کس توالت عمومی رفته ثبت شود تا دیگر همه چیز به حول و قوه الهی قانونمند بشود و خیال همه راحت شود که در یک کشور صددرصد قانونمند زندگی می کنند. همیدون باد!
پی‌نو‌شت: بزودی در زمینه تبارشناسی "عقد ازدواج" خواهم نوشت.

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

جارکش

جارکش را کم و بیش همه معنی اش را می دانند: "آنکه مردان را با زنان آشنائي دهد" امروز در دوران انحطاط فرهنگ در ایران، امثال این فحشها نقل و نبات محفل مردان و حتی پسران نابالغ است. وقتی این واژه را در دهخدا سرچ کردم به معادل های بسیار جالبی برخوردم که روایتگر ناخودآگاه جمعی بسیار بیش فعال ایرانی ها در این زمینه ها است، چقدر تصویر سازی و مجاز و کنایه در این زمینه خرج کرده اند! ( می توانید در اینجا آنها را ببینید.) از همه ادبی تر و مودبانه ترش "دلال محبت" است. در نظر بگیرید یک نفر به دیگری بگوید "دلال محبت". طرف باید نیم ساعت فکر کند ببیند این اصلا یعنی چی؟ بی ربط ترینش هم "به چشم خود بین" است.
القصه، در عربی معادل این کلمه "قَوّاد" است. در حقوق اسلامی یکی از جرائم است و مرتکب آن حد می خورد. در دانشکده حقوق در مورد این جرم سخن زیاد گفته می شود.
به یاد دارم روزی یکی از استادان حقوق جزا به عنوان مثالی برای "جرم مستمر" قوادی را مثال زد و با این پیش فرض که همه معنی اش را می دانند، آنرا توضیح نداد. اما وقتی مدتی بعد، جزوه یکی از دختران کلاس را گرفتم و کپی کردم وقتی به این قسمت رسیدم دیدم بنده خدا در نهایت چیزی که ازین حرفها دستگیرش شده این است که "قوادی به جرمی می گویند که استمرار داشته باشد".

تازیانه

این قطعه از "چنین گفت زرتشت" نیچه شاید معروف ترین جمله او را در بین ایرانی ها در دل خود داشته باشد:

آن‌گاه پيرزنک مرا پاسخ گفت: «زرتشت چه نکته‌های باريکی گفت، بويژه بهر آنان که چندان جوان‌اند که به کار آيدشان.
«شگفتا که زرتشت چه کم آشنايی با زنان دارد و با اين همه از آنان چه درست سخن می‌گويد! آيا اين نه از آن روست که درباره‌ی زنان هرچه بگويی درست است!»
«اکنون برای سپاس، اين حقيقت کوچک را بپذير! البته من برای رسيدن به آن چندان که بايد موی سپيد کرده‌ام.
«نهان‌اش کن و دهان‌اش بگير! وگرنه به بانگ بلند فرياد خواهد کرد، اين حقيقت کوچک!
گفتم: «ای زن، حقيقت کوچک‌ات را به من ده!» و پيرزنک چنين گفت:
«به سراغ زنان می‌روی؟ تازيانه را فراموش مکن!» (چنین گفت زرتشت، ص ۷۸)
نمی خواهم وارد داستان قدیمی تازیانه شوم و اصلا مقصدم فلسفی نیست بیشتر به کانتکس این دیالوگ کار دارم. فقط میخواهم بر این نکته انگشت بگذارم دقت نمایید که این جمله معروف را [به سراغ زنان می‌روی؟ تازيانه را فراموش مکن!] یک زن به نیچه می گوید.
فراموش نکنیم بسیاری از چیزهایی که در فرهنگ ما مردان برعلیه زنان یاد میگیرند و بکار می برند چون تکنیک ها و فحشهای آزاردهنده توسط خود زنان به مردان اموزش داده می شود.
امشب یکی ازین اجناس لطیف مرا نصیحت می کرد که به سراغ زنان می روی تازیانه را حتما با خودت ببر اما زیر لباست قایمش کن -حداقل در اول کار. الحق که ورژن ایرانی سخن نیچه بود این حرف!
***


شکر پر اشکم نثارت باد!
خانه ات آباد ای ویرانی سبز عزیز من!
ای زبرجد گون نگین خاتمت بازیچه هر باد!
تا کجا بردی مرا دیشب؟
با تو دیشب تا کجا رفتم!

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

آسیب‌شناسی جنبش2

یکی از ایراداتی که به جنبش سبز وارد است و روز به روز خودش را بیشتر نمایش می دهد، هدر دادن نیرویش در جاهاییست که مضراتش بیشتر از منافعش است. طبقه متوسط در حال انفجار است و بدنبال راهی برای رهاییست. درست است اما نباید این فشار روانی منطقش را زائل کند و کورکورانه تصمیم گیری کند. اینکه برای هر مناسبتی جنبش نیرویش را صرف کند که نمی شود. باید مترصد بود تا موقعیتی فراهم شود که بتوان در ان موقعیت بطور موثر اقدام کرد. مثلا بهترین صحنه مبارزه برای طبقه متوسط صحنه انتخابات است. انتخابات مجلس پیش راه است. بهتر است نیرو را هدر ندهند و بیش از این واکنش حاکمیت را بر نینگیزند و جو را غیر عادی نکنند. اینگونه جز افزدون به شمار تلفات و محبوسین و نظامی کردن شرایط کاری را پیش نمی برند.

+آسیب‌شناسی جنبش 1

بحر طویل

رادیوی بی شجریان و وزارت علی کردان و موسیقی با صوت قرآن و حجاب برای زنان و حتی برای مردان و نصیب نسلمان.

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

وقتی که نوشتن مالیات ندارد!

نویسنده یک وبلاگ نسبتا معروف باز هم دست به قلم شده و کولاک کرده به طرزی که من نتوانستم از کنار نوشته هایش به راحتی بگذرم. این است که چند جمله ای در نقد آن نوشته ها می نویسم. ابتدا نقل پاره هایی از ان نوشته:
روح جهان فارسی[زبان] در شعر او ست و روح شعر فارسی یاری شیرین رفتار است. جهان فارسی در بنیاد ستایشگر زن است. یادگاری که در آناهیتا و استر و زهرا باقی ماند و حتی در صورت مریم به جهان غربی هدیه شد. کهن الگوی مریم دختران باکره ای بودند که در دریاچه هامون سر هر هزاره آبتنی می کردند و نطفه زرتشت را می پذیرفتند تا هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانس بزایند. منجی جهان ایران دختران هامون بودند.
در جمله اول نویسنده در مورد جهان فارسی[زبان] سخن گفته و آنرا ستایشگر زن دانسته است. اگر چنین است پس این فریادهای زنان و فمینیستها در ایران از چه رو صبح تا شب در هواست؟ پس این محکومیتهای پی در پی در جامعه جهانی در مورد نقض حقوق زنان و تبعیض بخاطر چیست؟ این تبعیضها را غربی ها می کنند یا ما مردان ایرانی؟ بیش از این وارد این قضیه نمی شوم چون اظهر من الشمس است و توضیح واضحات و وقت تلف کردن. اگر دلتان خنک می شود که روح ایرانی را زن‌نواز بدانید، بدانید. روح ایرانی را باید در سیلی ها و تف هایی که توی صورت زن می زند و می اندازد، در فحشهایی که بی‌دلیل و برای انتقام از زیبایی اش می دهد جستجو کرد نه در شعرش.
سپس نویسنده گفته جامعه ایرانی در بنیاد ستایشگر زن است و بعد معلوم کرده منظورش از "بنیاد" گذشته تاریخی جامعه ایرانی است. سپس آناهیتا را که یک الهه است و متعلق به دوران استوره و ماقبل تاریخ، درکنار استر و فاطمه!!! قرار داده است و بدین ترتیب مثلا استدلال کرده که ایرانیان "دربنیاد" ستایشگر زنان هستند. فقط با ردیف کردن سه اسم نامرتبط! نویسنده فراموش می کند که تاریخ دارای دورانهایی است و اکنون تقریبا ثابت شده در یک یا چند دوره از این دورانها بر تمامی فرهنگها و سرزمینها زن سالاری حاکم بوده و اگر این استدلال را بپذیریم پس همه جوامع "در بنیاد" ستایشگر زنان هستند. حال من هنوز نفهمیده ام که فاطمه که عرب است و در جامعه ای کاملا عربی متولد شده و در همان سرزمین عربستان هم زیسته و وفات یافته چه ارتباطی به بنیاد ایرانیها دارد! (با اشعار به اینکه تفکرات شیعی از نوع رایج کنونی در جهان عرب و بخصوص جبل عامل لبنان شکل گرفته نه در ایران.)
سپس نویسنده جمله ای آورده که از آن جملات است که موجب آلرژی در من می شود: "یادگاری که ...حتی در صورت مریم به جهان غربی هدیه شد.!!!" نتیجه انکه غربیها مریم نداشتند بلکه از ما یاد گرفتند که مریم داشته باشند. از سویی نویسنده فراموش می کند مسیحیت دینی سامی و شرقی است و وقتی به غرب می رود مریم و مسیح داشته و لذا اگر هم ما هدیه کردیم به جهان سامی هدیه کرده ایم نه غربی.
سپس از "کهن الگوی مریم" سخن می گوید که کاملا نشان میدهد که نویسنده با اصطلاح تخصصی "کهن الگو" که اصطلاحی یونگی است آشنا نیست و آنرا در ذهنش الگوی کهن ترجمه کرده و گمان کرده هر چیز که الگوی چیز دیگری است و قبل از ان بوده "کهن الگو" است و نتیجه می گیرد داستان مریم از داستان زرتشت نشات گرفته و بنا بر این ظاهرا مریم اصلا موجویت تاریخی نداشته است. محض اطلاع نویسنده باید بگویم کهن الگو به معنای الگوی قدیمی چند صد سال پیش برای یک پدیده پیش پا افتاده نیست بلکه کهن الگوها در اعماق تاریخ و در هزاران سال پیش، در نهاد بشر شکل گرفته اند و تعدادشان انگشت شمار است و خود استورهای زرتشت و سوشیانت و مریم (که به نظر نویسنده شخصیتی ساختگی است و قاعدتا واقعیت خارجی ندارد) هم خود نمود کهن الگوها هستند. اصلا چرا یکباره نگوییم مسیح هم همان سوشیانت ماست که غربیها دزدیده اند و بدین ترتیب غرب را کلا خلع سلاح نکنیم؟ چه ایرادی دارد مالیات که ندارد!
زرتشت طبق پژوهشها ششصدسال قبل از مسیح می زیسته و متعلق به دوران تاریخی است. حال بگذریم که زرتشت مرد است و سوشیانتش هم مرد است، و فقط حمال این نطفه زن است، با این اوصاف چگونه نویسنده از این واقعه ستایش زن را در بنیاد ایرانی نتیجه می گیرد؟؟؟
برای اینکه بخواهیم از بنیاد ستایگشر زن یک ملت و با تاریخی درازدامن چون ایران سخن بگوییم باید سالهای سال بر مساله استوره ها و فرهنگ ایران باستان و بعد از آن و بنیادهای حقوقی جامعه بحث و پژوهش نماییم و با ردیف کردن این گفته های بی اساس نمی توان چنین حرفهای گنده را مطرح کرد و در اخر هم نتیجه گرفت غربی ها هم از ما یاد گرفته اند. اینها همه نتیجه این است که نوشتن در اینترنت مالیات ندارد و هرجنس بنجولی که قالب کنی خریدار دارد.

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

زیبایی‌شناسی مردانه

بخشی از درس گفتار هایدگر در مورد نیچه:
اين امر، اصلي راهگشا در باب آموزه نيچه درباره هنر است. هنر بايد بر مبناي خلق كنندگان و توليدكنندگان اثر هنري و نه مخاطبان آن، سنجيده شود. نيچه اين امر را در اين جملات به وضوح بيان مي كند:"زيبايي شناسي تاكنون يك زيبايي شناسي زنانه بوده است، تا آنجا كه صرفا مخاطبان هنر تجربه هاي خود را از اينكه "امر زيبا چيست"، تبيين و تدوين كرده اند. در كل فلسفه تا به امروز هنرمند در كار نيست ..." (811، wm). نزد نيچه نيز فلسفه هنر به معناي زيبايي شناسي است، اما زيبايي شناسي مردانه، نه زيبايي شناسي زنانه. پرسش از هنر، پرسش از هنرمند به مثابه توليد كننده و خالق آن است و بايد تجربه هاي او از امر زيبا ملاك قرار گيرند. ( ر.ک. پنج جمله در مورد هنر)

۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

عشق2

در پاسخ پست بنده با عنوان عشق آن یک نفر که گفته بودم نقل کرده دوباره پاسخی نوشته که پاسخش را نقل می کنم:
آن یک نفر یک جایی من بوده ام. کلام هم متعلق به شیخ اشراق است. پس یک نفر یک جایی از کسی نقل قول کرده کلن ماجرا را چنان مبهم می کند که واویلا. گذشته از آن ایرانی ها قبل از اینکه بخواهند در میراث فرهنگی و معنوی شان شک کنند باید بتوانند آن را بشناسند. در چیزی که نمی شناسی چطور می شود شک کرد یا بهترش کرد یا تغییرش داد؟ در خاتمه کلام شیخ اشراق در مورد عشق و محبت و معرفت کاملن منطبق با سیکلی است که یونگ و مکتب روانشناسی تحلیلی در مورد عشق از دیدگاه روانی بیان می ککند. حضرت نویسنده ی این متن اگر خواست رجوع کند به کتاب ما: روانشناسی عشق رمانتیک نوشته ی رابرت جانسون و یا مقاله ی یونگ با عنوان ازدواج به مثابه ی رابطه ای روانی.
من گفته بودم یک نفر نقل کرده یعنی حرف خودش نیست و از شخص دیگری نقل کرده. و آن شخص دیگر هم به گواهی ذیل نوشتار منقول (رساله فی حقیقة العشق) شیخ اشراق است که بدلیل آشکار بودن قضیه من توضیحی به نقل قول نیفزودم. حال ابهام برای چیست معلوم نیست!
از سویی نوع نگاه کسی چون یونگ علمی است و مبتنی بر مبانی علم جدید در فضای مدرن اروپایی و صرف یافتن یکی دوتا شباهت نمی شود پیوندی بین نگاه او و یک عارف شرقی برقرار کرد. حال شاید در مقاله ای خاص یونگ در مورد "ازدواج" که مقوله ای جدا است و ربط چندانی به ماهیت عشق ندارد چیزی گفته باشد که شبیه گفته های شیخ اشراق باشد.
آقای دکتر جعفر سجادی که این رسائل را تصحیح و تشریح کرده در مقدمه رساله عشق بعد از اشاره به اینکه این رساله تاویل سوره یوسف است می نویسد: "باید توجه داشت که هرچند تاویلاتی که از آیات و روایات به وسیله اهل ذوق شده است دلپذیر و موافق با طبع و ذوق است و گره گشای بسیاری از ایرادات و مشکلات است، لکن باید آنرا نوعی بازی با الفاظ به حساب آورد بازی جالب و دلکش."
بیان اینکه عشق از محبت شدیدتر و غلیظ تر است حرفی مهم و خاصی نیست هر نوجوانی می تواند اینرا دریابد که عشق شدیدتر است از دوست داشتن. اما نکته ان است که این صرفا یک ویژگی پیش پا افتاده است و ماهیت عشق را مشخص نمی کند.
درخصوص نوع نگاه یونگ به مقوله عشق که از اصول ژرف روانکاوی اش سرچشمه می گیرد نگاه کنید به این مجموعه (جلسه 30 ام که قابل شنیدن هم هست) و مقایسه کنید که آیا یونگ هم عشق را صرفا "مجبة مفرطة" می داند یا چیز دیگر.

از اینجا به بعد خطاب به نقل کننده محترم نیست و درد دل هایی کلی است:
نکته دیگر این که یک اشتباه معرفت شناختی که بسیاری از ایرانی ها وقتی با دستاوردهای فلسفه و علم غرب با ان مواجه می شوند این است که قبل از مواجهه با متون غربی پیش فرضهای خود را تعلیق نمی کنند و سعی نمی کنند آن فلسفه و حکمت را در ظرف تاریخی و معرفتی و فرهنگی خود دریابند بلکه گمان می کنند که ان تفکر در همین دهات خودمان ایران شکل گرفته است و اصلا غربی ها از ما دزدیده اند و در نهایت با چنین طرز تفکری در مواجهه با دستاوردهای فرهنگی غرب به محض مشاهده یک شباهت بین آنچه غربی گفته و انچه که ما در میراث فکری و فرهنگیمان داشته ایم حکم می دهند که اینها اصلا یکی است. نتیجه این رویکرد این می شود که ایرانیهای فلسفه غربی خوانده! نیچه را یک حکیم الهی کرده اند که درد دین داشته و هایدگر را یک صوفی شرقی اشتباها متولد شده در غرب. برای نمونه فیلسوف بزرگ قومان شیخ احمد فردید! می گوید: "زرتشت نیچه همان امام منتظر(عج) است" و هیچ اتفاقی هم نمی افتد. ویا در کتاب فلسفه های گزیستانس ِ علی اصغر مصلح، نیچه حکیم الهی معرفی می شود و باز هم اتفاقی نمی افتد.
علاوه بر توجه به نکته بالا که دستاورد قرنها تلاش در علوم انسانی است نکته مهم دیگر اینکه همیشه باید قبل از مقایسه دو متفکر ابتدا منظر و پیش فرضهای هر یک را در نظر گرفت سپس دست به مقایسه زد. چرا که با این کار ممکن است بسیاری از چیزها روشن شود و جلوی اشتباهات بعدی گرفته شود. شیخ اشراق اول و آخر یک عارف است و سخنش علمی نیست. خود هم چنین ادعایی را ندارد. شیخ اشراق توصیه به جوانان برای ازدواج بهتر هم نمی کند. او در مقام عارف در ماهیت عشق سخن می گوید و البته سخنش غیر علمی است و به اقتضای فضای عرفانی حاکم بر تفکرش، آنچه در مورد یک پدیده می گوید تخیلی و ذوقی و تراویده از تاملات شخصی و سلیقه ای و درونی خود است. مثلا همان شیخ اشراق در پاراگراف بعدی رساله عشق با بهره گیری از همان توهمات عرفانی دست به یک زبانشناسی غیر علمی و ذوقی (امروزه می گویند زبانشناسی عوامانه) می زند و می گوید "عشق" از "عشقه" گرفته شده که گیاهی است فلان و فلان ... . و بر اساس این زبانشناسی ذوقی اش به خیال خود ماهیت عشق را آشکار می کند. اما امروزه همه میدانند که ریشه عشق چیست و متعلق به چه زبانی است.(رک اینجا) و مثلا فراموش نکنید که همین شیخ اشراق و بقیه عرفا عشق را به زمینی و آسمانی تقسیم می کنند و عشق زمینی را عشق کاذب و دروغین می نامند. اینها همه تخیلات و توهمان عرفانی است که البته برای قائلین و مومنین به انها شاید مفید و محترم باشد ولی همه حتی خود عرفا می دانند علمی نیست و نباید حاصل کار کسی چون یونگ که عمر خود را در آزمایشگاهها و مراکز تحقیقاتی گذرانده و این حرفها را با یکی دانست. حتی اگر درظاهر شبیه به هم باشند.

جبر3

خیلی ها - مثل من - جبر را می پذیرند و باهاش کنار می آیند. یک موضع منفعل. اما عده ای هم هستند که جبر را نمی پذیرند. و علیه ان می شورند. نیچه، مارکس و سارتر از این دسته بود و همه انقلابی ها و معترضان آگاه تاریخ.
نیچه از پایان انسان سخن می گفت انحطاط فرهنگ و زودتر و پیشتر از همه به استقبال آینده ای متفاوت رفته بود. مارکس ابعاد وسیع و فلج کننده جبر را دریافته بود. خیلی عمیقتر از بقیه. اما موضع منفعل انتخاب نکرد و گفت: "تاکنون فلسفه به تفسیر و توضیح جهان پرداخته، ازین پس باید به تغییر جهان بپردازد". سارتر نیز اعلام کرد: " اگر یک افلیج نفر اول مسابقه دومیدانی نشود، خودش مقصر است".
آیا براستی انسان می تواند بر جبر غلبه کند؟ آیا امثال مارکس و سارتر پیامبران دروغینند یا راستین؟

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

جبر2

معمولا اگر خصم را بهتر و عمیقتر و بیشتر بشناسی بهتر میتوانی آنرا مهار کنی و بر آن غلبه کنی. اما جبر را هر چه بیشتر و عمیقتر بشناسی درافتادن و مهارکردنش سختتر است. هرچه بیشتر نسبت بهش آگاهی پیدا کنی، بیشتر فلجت می کند.

عشق

یک نفر جایی نقل قول کرده:
محبت چون بغایت رسد آنرا عشق خوانند . و عشق خاصتر از محبت است زیرا که همه ی عشق ، محبت باشد اما همه ی محبت ، عشق نباشد . و محبت خاصتر از معرفت است زیرا که همه محبتی معرفت است . اما همه معرفتی محبت نباشد ...پس اول پایه معرفت است و دوم پایه محبت و سیُم پایه عشق . و بعالم عشق که بالای همه است نتوان رسید تا از معرفت و محبت ، دو پایه ی نردبان نسازد - رسالة فی حقیقة العشق -
من این تعریف را قبول ندارم. کی قرار است ایرانی ها در این میراث فکری و فرهنگی شان شک کنند؟
به نظر من عشق محبت شدید و بغایت رسیده نیست- این تعاریف عرفانی را باید به دور ریخت- بلکه محبت آمیخته با گرایش جنسی به معشوق است. به همین علت است که مثلا در زبان فارسی معمولا عشق را برای دو جنس مخالف بکار می برند و مثلا نمی گویند عشق مادری.
از سوی دیگر معرفت (که در نقل قول بالا آمده) نیز معمولا برای عشق مضر است. این است که معمولا وقتی دونفر بیشتر هم را می شناسند عشقشان کمرنگ تر می شود. کسی که کمتر میشناسیمش، راحتتر و زودتر می توانیم عاشقش شویم. (فیلم آخرین تانگو در پاریس را ببنید)
پاورقی: البته فراموش نکنیم مقوله عشق از آن مقوله هایی است که چشم انداز جنسیتی تاثیر فراوانی در ان دارد. فراموش نکنید که اینجا یک مرد دارد در مورد عشق صحبت می کند.

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

جبر

با هر چیزی می توان پنجه در پنجه انداخت جز جبر.

۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

ایدئولوژی

من اسم این کاریکاتور را می گذارم :‌ سخنرانی ایدئولوژیک

شاهین

می گن روزه گرفتی و دیگه غزل نمی نوشی --- بمونه این آخرین غزلم واسه افطارت (+)

شاهین نجفی و صدای مردانه اش را من از وقتی هنوز شاهین نجفی نبود می شناسم. از طرق این وبلاگ. اول اون توی وبلاگم کامنت (این وبلاگ نه) می گذاشت. اون موقع آهنگهاش رو جداگونه یکی یکی اماده و منتشر می کرد و به دوستهای وبلاگی اش خبر میداد که بهش سر بزنن. یادم میاد اوایل من ای دی اس ال نداشتم و نمی تونستم آهنگهاشو دانلود کنم. زیاد جدی نمی گرفتمش. فکر می کردم مثل بقیه رپرهای ایرانیه. اولین آهنگی که بعد از گرفتن سرویس ای دی اس ال گوش دادم "زندگی سگی" بود. یک لیریک قوی شاعرانه و اجتماعی با یک صدای مردانه و پرهیبت که نمایانگر شخصیت یک پسر ایستاده بر پای خود و معترض به همه بدی ها و پلشتی ها بود. همون زندگی سگی کافی بود که با سرعت برم و بقیه آهنگهاشو دانلود کنم. شاید من یکی از صد نفر اولی بودم که شاهین رو کشف کرد. الان شاید میلیونها نفر می شناسنش.
آنچه که می خواستم در این پست بگویم این بود که یکی از ویژگی های کارش که موجب موفقیتش شده این است که شاهین قبل از اینکه رپ خون باشه یک شاعر چیره دسته. شاید فقط با سرودن شعر نو هم می تونست به این شهرت کنونی اش برسه.

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

؟

آخرش کجاست؟
دادگاه کیفری استان؟ غسال خانه؟ یک جسد تکه و پاره در پزشکی قانونی؟ بند محکومین به اعدام و قصاص در زندان؟ کهریزک؟ بستر خونین دختری که بهش تجاوز می شود؟ جان کندن کسی که بخاطر پول در خون خود می غلتد؟ خیانت یک انسان به همسرش؟ صحنه سنگسار؟ یا؟ یا؟
به نظر شما آنجایی که میشود درشتی و پلشتی این جامعه را بصورت لخت و عریان دید کجاست؟