۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

راه حل

راه حل سیاسی, آخرین راه حل است, اما در ایران همیشه اولین راه حل بوده است.

۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

نماد

در روانکاوی (تفسیر رویا) اعتقاد بر آن است که تفنگ در خواب نماد آلت تناسلی مرد است و پنجره نماد آلت زنانه.

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

ارتش

در ممالک محروسه ایران طرف فوق دیپلم که بگیرد دیگر خدمت سربازی را در شان خود نمی داند و هرکاری می کند تا از زیرش شانه خالی کند. اما در ممالک غیر محروسه ظاهرا چنین نیست. بسیاری از بزرگان علم و فلسفه در ارتش حضور فعال داشته اند حتی بصورت داوطلبانه. کیسهایی که در حال حاضر توی ذهنم هست:
ماکس وبر: اوهمچنین به صورت متناوب در ارتش آلمان در استراسبورگ خدمت می‌کرد.
نیچه: در خلال جنگ هاى پروس «نيچه» براى مدت كمى در ارتش خدمت كرد.
ویتگنشتاین: همچنین در سال ۱۹۱۴ با آغاز جنگ جهانی اول به طور داوطلب به ارتش اتریش-مجارستان می‌پیندد با انفجار در کارخانه اسلحه سازی محل خدمتش زخمی می‌شود و در سال ۱۹۱۵ به درخواست خودش در توپخانه فعالیت می‌کند و در سال ۱۹۱۶ به خط مقدم جنگ با روسیه اعزام می‌گردد و افتخارات زیادی کسب می‌کند.

حکایت غریبی است!

۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

وبلاگهای زنانه

مدتهاست در اینترنت اگر وبلاگ تخصصی در حوزه زنانه‌نگری ببینم پست‌های آنرا را زیر و رو می کنم تا از عیار تفکری که احتمالا پشت سر دارد آگاه شوم. نتیجه این جستجو چیز دندانگیری تاکنون نبوده است. 
وبلاگهای زنانه را می توان به سه دسته تقسیم کرد: دسته ای از وبلاگها چیپ و سطحی و غیر جدی است و بیشتر برای پیدا کردن شوهر. دسته ای دیگر وبلاگهایی هستند که در آن حرفها و احساسات زنانه با بهره گیری از امکانات فضای  مجازی بدون سانسور بیان می شود. مانند ناژو و زنانه ترین اعترافات حوا. این وبلاگها ارزشمند هستند و حداقل موجب می شوند پژوهشگر حوزه فرهنگ در یک جا احساسات زنانه سانسورنشده ای را از جماعت نسوان ایرانی بیابد و مورد بررسی قرار دهد. دسته سوم نیز وبلاگهایی هستند که نوعی تفکر و نگاه زنانه را بکار می بندند و سعی در پرداختن به معضلات و تعارضات جامعه زنان در کشوری جهان سومی چون ایران دارند. این وبلاگها نسبت به مسائل حقوق زن نیز حساسیت دارند. 
از جمله این وبلاگهای دسته سوم قصد دارم یک وبلاگ عمیق را معرفی کنم تا شاید که این جماعت رجال و نسوان ایرانی دست از سر هرزنوشته هایی چون "مملکته داریم" و غیره بردارند کمی به عمق بپردازند. نوشین شاهنده در وبلاگ ارزشمند silent logos گاهی دست به قلم می برد و چیزهای ارزشمندی می نویسد. کاری با محتوای نوشته هایش ندارم که شاید من از اول تا اخر با آنها مخالف باشم اما چیزی که نمی شود انکار کرد عمق نوشته های اوست. برای شروع مطالعه نوشته های او بهتر است ابتدا این پست او را بخوانید.

ای بهار همچنان تا جاودان در راه ...

سال نو را به خوانندگان این وبلاگ تبریک عرض می نمایم. امیدوارم امسال برای این سرزمین گل و بلبل - که هم اپوزیسیونش الله اکبرگویان است و هم حزب حاکمش و هم اپوزیسیونش انقلابی دوآتیشه است و هم حاکمش - سال گشایش باشد.

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

داهاتی کیست؟

متاسفانه ما هر چه در این وبلاگ می نویسیم دچار سوء برداشت می شود و داستانساز. حکایت غریبی است. برادارن و خواهران من!  در این وبلاگ داهاتی در مقابل شهری (کسی که دارای فرهنگ مدرن شهر نشینی است) به کار می رود و هیچ ربطی به تهرانی و غیر تهرانی ندارد. به نظر من اکثریت وصف ناپذیری از تهرانی ها داهاتی هستند، اما من بسیاری از دوستان غیر تهرانی داشته ام که شهری بوده اند. اگر این چیزها را نمی دانید نخوانید این وبلاگ را. این مطالب برای کسانی نوشته می شود که این چیزها را بلد هستند.

در باب داهاتی بودنمان


"یـِک" علاوه اینکه به لحاظ دستوری یک عدد است (مانند یک کتاب خریدم) اما گاهی به صورت حرف تعریف برای بیان تعجب بکار می رود: (یک فیلم خوبی بود که نگو.) نکته جالب آن است که در بسیاری از مواقع، وقتی میزان تعجب خیلی زیاد است ما فارسی زبانان و از جمله تهرانی ها به اصل و نسب داهاتی خود باز می گردیم و بصورت ناخودآگاه آنرا مانند برادران افغان و تاجیک "یـَک" تلفظ می کنیم:( یَک آدم مزخرفیه!). این درحالی است که در حالت عادی اگر کسی یک را یَک تلفظ کند مسخره اش می کنیم.
آنچه خوانید نوشته کوتاه من بود در واژه نامه خیابانی که چند روز پیش نوشتم. اینکه به دستاورد جدید من در این راستا توجه کنید:
اکثر گویش های ایرانی بخصوص تهرانی مصوت کوتاه آخر کلمات را که قبلا بصورت فتحه تلفظ میشده دیگر امروز با مصوت کسره تلفظ می کند:
مثلا خانه در گذشته (و اکنون میان برادران افغان و تاجیک و برخی دیگر از گویش های ایرانی) خانَ تلفظ میشده، اما امروز خان ِ تلفظ می شود. همچنین است لاله (لالَ و لال ِ ). اگر امروز کسی جلوی ایرانیها بخصوص تهرانی ها بگوید خانَ او را مسخره می کنند. 
حال در نظر بگیرید یک تهرانی خیلی مدعی و شهرنشین و تحصیل کرده بخواهد این کلمات را به همراه ضمیر ملکی (تان، شان، مان و ...) بکار برد. چه اتفاقی می افتد؟ هیچ. به اصل دهاتی خود باز می گردد و می گوید : خانَ تان (خونَ تون)، لالَ شان، مدرسَ مان و ... . حال یکبار این کلمات را با قصد اینکه بعدشان مان یا شان یا تان بگویید تلفظ کنید اما تا به مان و تان و شان رسیدید قطعش کنید و تلفظش نکنید: خانَ ، لالَ و مدرسَ.
شاید کسی استدلال کند که این فتحه عارضی است و متعلق به خود ضمایر ملکی می باشد. یعنی اصل ضمیر " أتان" است و فتحه را بر کلمه ما قبل تحمیل می کند. اما تاریخ زبان فارسی چنین چیزی را اصلا تایید نمی کند. چرا که حتی در زبان پهلوی که متعلق به قبل از اسلام است این ضمایر از خودشان فتحه نداشته اند و همین مان و تان و شان بوده اند. (زبان پهلوی - ژاله آموزگار و احمد تفضلی - صفحه 68) بهتان ثابت شد که هنوز هم داهاتی هستید؟ تحصیل کرده های ما نیز گاهی تحصیل کردَ می شوند!*
چنین گفت کشواد بزرگ
*  این قضیه آنقدر برای من مهم بود که در این وقت شب بر خواب آلودگی و خستگی یک روز پر کار و فعالیت غلبه کردم تا آنرا بنویسم و حتی مجبور شدم به کتابهای آموزش زبان پهلوی ام رجوع کنم.

+ در این ترانه تاجیکی هم "یَک" را می شنوید هم کلماتی مانند "لالَ" و "خندَ" را.

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

تحقیر

در دو موقعیت آدمی ممکن است تحقیر را تحمل می کند، و حتی ممکن است برایش لذت بخش هم باشد: 1- سـ ـکس 2- شوخی

۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

فرهنگ غنی هفت هزار ساله

کریس عزیز. می بینی چقدر ما بی فرهنگ هستیم؟ [سری کامل عکسها]

جل الخالق!

زنان [در ایران دوران ساسانی] می‌باید سه بار در روز در برابر شوهران خود زانو می‌زدند و می‌پرسیده‌اند که آقایش دوست دارد امروز چه کاری برایش انجام شود. [منبع]

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

روشنفکری و ایدئولوژی

روشنفکری = رویکرد اخلاقی [سکولار] به پدیده ها؟
ایدئولوژی = ورژن سیاسی [اخلاقی] علم؟

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

سختی

کریس عزیز! سختی ها تا وقتی بهشان عادت نکرده ای سخت هستند. هیچ چیز سخت باقی نمی ماند. از جمله همین زندگی ای که می کنیم.

۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

فهم

کریس عزیز! اینکه طبیعت و قواعد حاکم بر آن تغییر می کند یا خیر، از تیررس فاهمه ما خارج است و پاسخ گفتن به آن برای ما تقریبا غیر ممکن است. اما اینکه فهم و برداشت ما از طبیعت (که در علوم طبیعی و محض چون فیزیک و زیست شناسی و .. نمایان می شود ) همواره در حال تغییر و تحول می باشد، لاریب فیه است.

کافه پیانو

فرهاد جعفری نویسنده یکی از پر فروش ترین کتابهای تاریخ نشر ایران (رمان کافه پیانو) که دست بر قضا از سینه چاکان احمدی نژاد هم از آب در آمده یکی از پدیده های بکر جامعه ایرانی است که باید هزاران صفحه در مورد صعود و سقوط او در حوزه مطالعات جامعه شناختی، روانشناختی و فرهنگی نوشته شود. او کسی است که در رشته حقوق تحصیل کرده و نخستین کتابی که نوشته (یک رمان که از ژانرهای ادبی است نه یک پژوهش علمی) پرفروش ترین کتاب سال شده است. البته همه این پیروزی را نباید متوجه خود او دانست. رمز پیروزی او بیشتر، رفتار جمعی مردمی است که او را به این نقطه رساندند؛ به اصطلاح روشنفکرانی که وقتی وارد کتاب فروشی می شوند می پرسند "پرفروش ترین کتاب روز چیست؟" تا آنرا بخرند!
مساله واقعی مردمی هستند که او را به چنین ارتفاعی که خودش هم باورش نمی شد رساندند،  و پس از اینکه او موضع سیاسی خود را آشکار کرد و پیش مرگ احمدی نژاد در آمد، همان مردم به او تیپا زدند و با پس فرستادن کتابهایی که خریده اند  پایینش کشیدند.
این حادثه بسیار مهم است و اکیدا باید به ان پرداخته شود. بویژه که این سناریو را تحصیل کرده ها و رمان خوانها  (با ان همه ادعا روشنفکری و تیپها و ریشهای آنچنانی و سیگارهای گران‌دود) خلق کرده اند نه عوام الناس. 
من نمی دانم این به اصطلاح جامعه شناسان و پژوهشگران فرهنگ به جای اینکه دنبال کون سیاست (آن هم نه فلسفه و اندیشه سیاسی بلکه سیاست از نوع روزنامه ای و سخیفش) و حقوق انتخاباتی شان بیفتند و بر طبل "تقلب" در انتخابات بکوبند، چرا به این چیزها نمی پردازند. همین توهم "تقلب در انتخابات" خود به طرز فجیعی مهیای بررسی روانکاوانه است.

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

وصفها

"دور انداختن چیزها" که این روزها به مناسبت نزدیک شدن نوروز یک امر شایع است و پیش پا افتاده و معمولا قضاوت خاصی را در مردم عوام بر نمی انگیزد، اگر از چشم اندازی دیگر مورد بررسی قرار گیرد چقدر ممکن است مساله مهمی باشد! مثلا در علم حقوق دورانداختن یک مال آنقدر مهم است که برای آن اصطلاحی تخصصی ایجاد کرده اند و اعراض می نامندنش و در کتب حقوقی صفحات زیادی به این واقعه مهم در ساحت حقوق اختصاص یافته است. مثلا به این می پردازند که اگر کسی از مالی اعراض کند آیا دیگری می تواند آنرا تصاحب و تملک کند؟ و یا اینکه آیا می توان از ملک (مثلا زمین و خانه) که دارای سند رسمی به نام شخص است اعراض کرد؟ (فرنگی ها به اعراض می گویند : abandonment  و چیزی که از آن اعراض می شود را res nullius می نامند که لغتی لاتینی است)
حال اگر همین واقعه پیش پا افتاده معمولی از چشم انداز اخلاقی مورد بررسی قرار گیرد باز تبدیل به مساله مهمی میشود. اینکه آیا اصلا دور انداختن چیزها می تواند متصف به وصفی اخلاقی (خوب یا بد) شود؟ و اینکه ممکن است دور انداختن مصداق اسراف باشد که گناهی بزرگ است. گاهی نیز دور انداختن موجب نظافت است و امری مستحب.
از دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیک اما ظاهرا دور انداختن چیزها زیاد محل توجه نیست و مردم اگر دوربیندازند یا نیندازند توفیری به حال سلطان نمی کند.