۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

شک

من آدم شکاکی هستم و نسبت به همه منابع کسب معرفت شک و تردید دارم و بدبینانه نگاه می کنم. تنها چیزی که بهش شک ندارم اینه که شکاکیت مشی فلسفی درستی است.
پی نوشت: این هم یک آپ دیت اجباری.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

زندگی

یگانه راه اجتناب از روان رنجوری, این است که زندگی را نمایشنامه ای طنز آمیز بپنداریم و نه نمایشنامه ای مصیبت بار. به گفته یونگ, متاسفانه فرد فقط در نیمه دوم عمرش به این موضوع پی می برد. (اندیشه یونگ, بیلکسر, ترجمه حسین پاینده, ص101)

پی نوشت:
در جوانی پیر و در طفلی جوان بودم رفیق --- آسمان اوراق هستی کرد پیش و پس مرا

سرکوب زیبایی

رقص معمولی ایرانی وحالاتش، در نهایت رقص ایرانی، بهترین بیانگر «جسم سرکوب شده، اغواگری و شادی سرکوب شده، میل بازی و شوخ چشمی سرکوب شده» زنانه و مردانه ایرانی است.(+)
پی نوشت : اینجوریاس.

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

از ته دل

آن نَری که بتواند براحتی و بدون سختی از ته دل بخندد, در مرد بودنش باید تردید کرد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

اروس و لوگوس

مشخصه ضمیر آگاه زنان بیشتر عبارت است از کیفیت پیونددهنده ی "اروس" و نه تمایزگذاری و شناخت که به "لوگوس" مربوط می شود. در مردان اروس (یعنی کارکرد رابطه) معمولا کمتر از لوگوس رشد می یابد. متقابلا در زنان, اروس تجلی سرشت راستین شان است, حال آنکه لوگوسشان غالبا اتفاقی تاسف انگیز  regrettable است. یونگ – سنخ های روانی (جلد 6 مجموعه آثار یونگ) ص 14

توضیحات:

× اروس: قابلیت برقراری رابطه و پیوند دادن

× لوگوس: خرد یا منطق

پی نوشت:
اگر رمقی و حوصله ای باشد این بحث بسیار آموزنده یونگ را ادامه می دهم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

تیاتر

صحنه اول
وقتی که هنوز استادان استخوان دار دانشکده حقوق مستعفی و اخراج یا بازنشسته نشده بودند می گفتند دانشجوی دکترای حقوق در اینجا باید هم انگلیسی بداند، هم عربی و هم فرانسه.
صحنه دوم
اکنون که استادان درجه دو و سه جانشین استادان قبلی شده اند حتی خودشان هم انگلیسی و فرانسه نمی دانند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

حقلق راحتک، میریام فارس و حیث استتیک

"حقلق راحتک" ترانه و کلیپی است از میریام فارس که در کنار رود سن و در یک سالن تئاتر در پاریس ساخته شده است. در این کلیپ دختری (میریام فارس) در خیابان عاشق پسری می شود. اما آن پسر هر چه دختر تلاش می کند جلب توجه کند، توجهی به آن دخترک نمی کند. دخترک بیچاره عطر خود را غلیظ تر می کند و دنبال پسرک راه می افتد اما پسرک باز هم توجهی به او نمی کند. تا اینکه دخترک میبیند پسر به همان سالنی می رود که او در انجا اجرای رقص دارد.
دختر روی سن می آید و رقص جانانه ای می کند و بدین ترتیب پسر که از قبل مجذوب او بوده و اصلا بخاطر رقص او به آن سالن آمده است متوجه می شود این دختر همان دختری است که از صبح به او گیر داده و پس از پایان رقص این پسرک است که دنبال دخترک می دود.
این کلیپ به خوبی دو نوع نگاه به زن را به نمایش می گذارد. یکی نگاهی از سر شهوت و جاذبه های جنسی (همان نگاهی که دخترک سعی داشت با نشان دادن خود از پسر جلب کند) و نگاهی از حیث زیبایی شناختی (مثلا لذت بردن از رقص زیبا و هنرمندانه زن).

هامش
من خدایی را می پرستم که رقص بداند - نیچه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

گزارشی از نمایشگاه کتاب

1
الزام خرید چند کتاب حقوقی (که بسیار گران قیمت تر از بقیه کتابها هستند) مرا به سوی نمایشگاه کتاب (اسلامی ) فراخواند. ما هم  لبیک گفتیم. همه اصطلاحات و تابلوها و نشانه ها انجا مسجدی هستند: شبستان، رواق، صحن، وضوخانه و ... . جای شما خالی. نائب الزیاره بودیم.
2
همان بدو ورود یک دختر و پسر از کنارم رد شدند که پسره با تاکید و غلظت می گفت: ببین این کتابها به درد نمی خوره. کتابایی بخریم که خوشکککککل باشه! دختره هم تایید کرد.
3
از انجایی که فرهنگ ما مخزن الاسرار و المعجزه است و پشت بندش کشف الاسرار، حوزه پزشکی هم از این رازآلودگی مصون نمانده و لاجرم کشف الاسراری برایش منتشر شده!
عکس:

پی‌نوشت: جل الخالق!
4
کمی خستگی و محرومیت کفایت می کرد که در آخر کار تابلو ذیل را "سالن فعالیتهای جنسی" بخوانی و سرشار از شگفتی و شوق و شعف شوی! اما چه سود که بعد از چند ثانیه پی به توهمت خواهی برد.
عکس:

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

جامعه ایرانی

جامعه ایرانی به لحاظ جامعه شناختی و بافت فرهنگی و جمعیتی و روابط قدرت و شبکه های اقتصادی آنقدر پیچیده و سردرگم است که هر کس شش ماه از آن دور شود دیگر قدرت تحلیل وضعیت موجود را ندارد. این است که خارج نشینها حتی انهایی که عناوین پروفوسور را حمل می کنند عموما در تحلیل شرایط پرت و پلا می گویند - حال چه برسد به بقیه‌شان!

فیلم هیچ

فیلم "هیچ" که من کارگردانش را نمی شناسم و فیلم دیگری از او ندیدم فیلمی بود که از بلیت خریدن و وقت گذاشتن برای دیدنش اصلا پشیمان نشدم. فیلم رئالیستی است و هر که آنرا ببیند به یاد فیلم مشابهش می افتد (مهمان مامان) و ناخوداگاه به این فکر فرو میرود کدام یک تصویری درستتر و دقیقتر از خانه خرابه های جنوب شهر و فلاکت و فرهنگ طبقات زیر خط فقر را به نمایش می گذارد؟ من که همواره بدبین بوده ام خب معلوم است که "هیچ" را به واقعیت نزدیکتر می بینم. اما خیلی ها شاید "مهمان مامان" را واقعی تر ببینند. ببینند. برای من اصلا اهمیت ندارد.