۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

آبجیز

آبجیز (صفورا و ملودی) دو خواهر ایرانی اند که در چند سال اخیر تلاش کرده اند لیریکهای فارسی را با سبکهای مدرن غربی اجرا کنند. درست مانند شاهین نجفی، آرش سبحانی و محسن نامجو. به نظر من ملودیهای این گروه زیبا است و آهنگهای زیبایی می سازند اما به نظر من لیریکهای نوشته شده توسط این گروه علاوه بر اینکه انسجام و عمق لیریکهای شاهین نجفی، آرش سبحانی و محسن نامجو را ندارند، یک ایراد اساسی دیگر هم دارند و آن اینکه خیلی از جاها برای اینکه بتوانند لیریک را روی ملودی بنشانند مجبور می شوند لحن و آهنگ کلمات و جملات فارسی را تغیر دهند - درست مانند فارسی زبانی که تازه انگلیسی یاد گرفته و انگلیسی را با آهنگ طبیعی اش صحبت نمی کند. که البته آهنگهای غیر فارسی این گروه این مشکل اخیر را ندارد.
اما در کل کار این دو دختر ایرانی ستوده است و به آنها تبریک می گویم و امیدوارم لیریکهای آنها هم به مرور، با کسب تجربه بیشتر، استحکام خود را پیدا کنند و با آهنگ طبیعی زبان فارسی اجرا شوند.
+ بخوانید یا بشنوید

۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

پیرزن و تسبیح


پیرزن های ایرانی، از جمله مادربزرگ خودم، تصور می کنند با دعاها و نفرینها و نمازها و تسبیح هاشون درحال اداره کل جهان هستند و می توانند روی همه چیز تاثیر بگذارند و هرکس را بخواهند عزل کنند و به فرش بکوبند و هرکس را بخواهند به عرش برسانند. وقتی روی صندلی می بینیشون که نشسته اند و تسبیح می چرخانند تصویر امپراتوران جهان باستان به ذهن آدم خطور می کنه که فکر می کردند شاه جهانند و به رعایا حیات بخشیده اند. اینها هم برای خودشون عالمی دارند.

۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

قصه حقوق زن در ایران

تا مدتها برای من سوال بود که چرا جنبش حقوق زن در ایران ضعیف و کم تعداد است و چرا مثلا وقتی که در روز جهانی زن زنان فمینیست ایرانی در پارک لاله فراخوان می دهند تعداد چند صد نفری بیشتر برای دفاع از حقوق زنان حاضر نمی شوند و تازه از این افرادی که حاضر می شوند نیز بخش قابل توجهی اش مردان هستند!!!
فکر می کنم چند روزی است که جواب خودم را گرفته ام: کجای دنیا است که زن به صرف یک "بعله" گفتن مالک بین 300 تا 1350 سکه طلا می شود؟ کجای دنیا است که زن در خانه شوهر جز تمکین* هیچ وظیفه دیگری ندارد و در مقابل کلیه کارهایی که غیر از تمکین در خانه شوهر انجام می دهد می تواند براحتی پول دریافت کند (اجرت المثل). کجای دنیا است که زن فقط در خانه می نشیند و تلوزیون می بیند و نهایتا یک غذایی درست می کند و اگر هم بچه ای باشد (که این اواخر دیگر از بچه هم خبری نیست) با آن بازی می کند و مرد موظف است تمامی مخارج زندگی زن را تا ریال آخر تامین کند؟ (حتی اگر مرد تهیدست و زن بسیار مالدار باشد باز هم حکم مساله تغییر نمی کند) کجای دنیا است که زن می تواند در عرض یکی دوماه با به اجرا گذاشتن مهریه اش شوهرش را که دست بر قضا شاید استاد دانشگاه هم باشد روانه زندان کند؟ کجای دنیا اینگونه است؟ یک زن اروپایی باید یک عمر کار کند و زحمت بکشد و موهایش را سفید کند تا به موقعیتی برسد که یک زن ایرانی با صرف یک بعله گفتن می رسد!(خانه، ماشین، حقوق ماهانه(خرجی=نفقه)، بیمه و ...) یک عمر!!! با این اوصاف باید هم سیصد چهارصد نفر بیشتر برای حقوق زن فعالیت نکنند!
بگذارید حرف اصلی ام را بزنم: اگر قرار است "حقوق" زنان و مردان در ایران برابر شود باید "تکالیف" و "مسئولیتها"ی آنها نیز برابر شود. آیا زنان ایرانی این آمادگی را دارند؟ آیا زنان ایرانی اصلا این را می خواهند؟

* تمکین تنها وظیفه ایست که زن مسلمان در مقابل شوهر دارد و البته در مقابلش پول و امکانات می گیرد (نفقه). تمکین عبارت است:
1- ارضاء نیاز جنسی مرد
2- ارضاء احساس مالکیت مرد نسبت به زن (مثلا بدون اجازه او بیرون نرفتن و مطابق نظر او لباس پوشیدن)
بجز این دومورد زن مسلمان به موجب قوانین کنونی ایران هیچ وظیفه ای در برابر شوهرش ندارد و اگر کار دیگری انجام دهد می تواند پولش را از طریق دادگاه از شوهرش مطالبه کند. حتی زن می تواند بچه را نیز شیر ندهد و اگر داد می تواند در مقابلش پول بگیرد. (حوصله ندارم در اینجا متن قوانین را بیاورم اگر کسی توضیح بیشتری خواست بگوید)

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

ازدواج

من به عنوان یک متخصص حقوق و علم الاجتماع به همه دختران ایرانی که این نوشته ها را می خوانند توصیه می کنم بجای تاکید روی مهریه و برخورد حیثیتی کردن با آن، به فکر حق طلاق باشند. رک می گویم: بگویید مهریه نمی خواهیم بجایش حق طلاق می خواهیم. پسرها هم همین کار را کنند. بگویند مهریه نمی دهیم بجایش حق طلاق می دهیم. اگر پسر این حرف شما را نپذیرفت و حق طلاق نداد بدانید که صلاحیت زندگی ندارد. اگر هم دختر نپذیرفت بدانید که بدنبال ازدواج نیست بلکه دنبال معامله یا چشم و هم چشمی است و بنا بر این صلاحیت زندگی مشترک را ندارد.
از سوی دیگر من اکیدا به دختها توصیه می کنم این استایل زندگی (با عذر خواهی) زالو صفتانه را که در حقوق سنتی ما برای دختر و زن تعریف شده که زن فقط در خانه بماند و نیازهای جنسی مرد را بر طرف کند و در مقابل نفقه دریافت کند را کنار بگذارند. اگر رفع نیاز جنسی در برابر پول است خب این با فاحشگی چه تفاوتی دارد. نفقه به این شکل که در جامعه ما مرسوم است به نظر من بزرگترین توهین به مقام زن است اما متاسفانه زنان ما ازین توهین زیاد هم بدشان نمی آید.
من توصیه می کنم زنها کار کنند و برای خودشان زندگی اقتصادی مستقلی داشته باشند. روابط مالی زن و مرد باید مشارکتی باشد نه یک طرفه. البته به نظر من مشارکت مرد باید بیشتر باشد اما نتیجه این مشارکت باید بطور مساوی تقسیم شود.
+ سابقه

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

غزل

ای آهوی بیگناه نفس زنان و گریزان از چنگال من
ای نفست حبس از غرش مرد‌افکن من
ای بدنت زخمی ِ لمسهای گاه و بیگاه من
- لمسهایی بی هیچ رخصت و اجازه -
ای نهال نوپا در مسیر توفان نفسهای من
***
ای من برده وار، تسلیم و رام یک نگاه کوه‌افکن تو

--کشواد

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

غزل

ای تجسم همهء آیه های کتاب مقدس از زنان بهشتی
بعد تو
من ماندم و خفا
من ماندم و دعا
من ماندم و تسبیح و سجاده
من ماندم و عشق بازی با خدا!

--کشواد

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

شعر

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام، ناگهان
برباغ و بوستان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در،بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آنکس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

زین کاروان سرا بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
سیف فرغانی

۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

دوبیتی

ای حوضچه‌ی جدا افتاده از بهشت!
سرریز از لذت و حرارت،
بیا تا در تو شنا کنم،
بیا تا در تو غرق شوم.
--کشواد

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

لهجه تهرانی

در لهجه تهرانی گاهی اتفاقات خاصی می افتد که این لهجه را از زبان فارسی معیار دور می کند. این ویژگی های خاص ِ لهجه تهرانی ، بیشتر در زبان عوام و قدیمی ها مشاهده می شود. یکی از این ویژگی ها را بررسی می کنم.
در لهجه تهرانی "س" و "ز" در انتهای بعضی از واژه های پرکاربرد تلفظ نمی شود. مثلا تهرانی ها "امروز" را "امرو" و "دیروز" را "دیرو" می گویند. "هنوز" را نیز "هنو". "پس" را "پَ" و "هس" را که خود مختصر "هست" می باشد، "هـَ" می گویند و "نیس" را "نی". یک مثال می زنم : دیرو هنو نیومده دید علی خونه نی گفت پَ نگید خونه اس.
پی نوشت: نمی دانم. شاید اینها در لهجه های غیر تهرانی هم باشد.

طلاق

اینجانب به عنوان یک متخصص حقوق و علم الاجتماع به شدت با طلاق موافقم و معتقدم به محض اینکه زن و مرد نسبت به هم کراهت پیدا می کنند و از بودن با هم "لذت" نمی برند باید از هم جدا شوند.
اگر این فرمول را بپذیریم معمولا طلاق در سالهای ابتدایی ازدواج رخ می دهد، یعنی زمانی که زن هنوز جوان است و می توان بطور مستقل روی پای خود بایستد و خود را اداره کند و از این نظر هم مضرات جدایی برای زن کمتر می شود. خیلی از زنها طلاق نمی گیرند و با شوهر زورگویشان می سازند فقط به این خاطر که از سویی هیچ اندوخته مالی ندارند (بدلیل ساختار اقتصاد خوانده در ایران که امرو مالی به عهده مرد است ) و از سویی توانایی مستقل شدن و کار کردن را از دست داده اند.
در روانشناسی هم ثابت شده جدایی زن و مرد اثرات منفی اش کمتر از جنگ و دعوا و کراهت و نفرت پدر و مادر نسبت به همدیگر است. ( بدیهی است در موارد استثنایی منافع فرزند(ان) حکم می کند زن و مرد موقتا از حق جدایی خود چشم پوشی کنند).
البته کسی که به این حرفها اعتقاد دارد باید پاره ای از مسائل را نیز رعایت کند تا مضرات طلاق را به حد اقل برساند. مثلا باید مرد و زن تلاش کنند در سالهای اولیه زندگی از بچه دار شدن خوددداری کنند، تا وقتی که مطمئن شوند طرف مقابلشان شریک واقعی زندگی شان است.
بنده اطلاع دارم که بسیاری از زوجهای ایرانی مدتها است که تصمیم به طلاق گرفته اند اما بدلیل وجود حقوق سنگین مالی زن (که در نظام حقوقی ایران ساخته شده اند تا خلا حقوق انسانی اش را در ظاهر پر کند) مرد جرات چنین کاری را پیدا نمی کند. نظام حقوقی طلاق در ایران به گونه ای است که معمولا زن چون حق طلاق ندارد از ابزار فشار مالی استفاده می کند و مرد که صاحب حق طلاق است چون نمی خواهد پولی بپردازد از ابزار امتناع از طلاق دادن استفاده می کند. این صف آرایی خانمانسوز موجب شده است در بسیاری از موارد علی رغم نفرت زوجین نسبت به هم و جدا زندگی کردنشان، اقدامی برای طلاق صورت نگیرد و یا بگیرد ولی این پروسه بسیار طولانی و جانکاه شود.
من اکیدا توصیه می کنم زنها با توجه به میزان دارایی مرد، از بخشی از حقوق مالی شان صرف نظر کنند و به حد اقل‌ها بسنده کنند تا طلاق محقق شود. تاخیر افتادن در طلاق، در مورد زندگی ای که به پایان رسیده و عشقی که به نفرت تبدیل شده، به نفع هیچ یک از طرفین نیست. باز هم در مورد حقوق خانواده خواهم نوشت.

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

آیین نامه -4

در این آیین نامه جدید که برای ویرانی بنیاد کانون وکلا نوشته شده ، یک نکته بسیار جالب وجود دارد و آن اینکه در آن بجای "دفتر وکالت" از "دار الوکاله" استفاده شده است!!!

قطعه

نیمه شب
از خواب برخاستم که نماز شب بخوانم
نگاهم افتاد به بدن عریان تو
نماز شبم قضا شد
--کشواد

۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

جامعه شناسی جنبش-9

اصولا زندگی برای طبقه متوسط جدید در ایران (در معنای فرهنگی اش نه صرفا اقتصادی) بسیار سخت و رقت بار است. روزانه تحقیرهای متعدد نفرت انگیزی از طرف حکومت و سایر طبقات به شعور این افراد می شود. حکومت به خودش اجازه می دهد برای یک تحصیل کرده تعیین تکلیف کند که چه سایتی را ببیند و چه سایتی را نبیند. چه فیلمی را ببیند و چه فیلمی را نبیند. چه شبکه ای را ببیند و چه شبکه ای را نبیند. چه لباسی را بپوشد و چه لباسی را نپوشد. وضعیت اقتصادی حتی برای شش ماه آینده قابل پش بینی نیست. تحصیلکرده ها وضعیت اقتصادی بسیار بدتری نسبت به مغازه دار ها دارند و بسیاری چیزهای دیگر که به لحاظ روانی و جسمی فشار های متعددی را بر غرور و موجودیت اعضای این طبقه وارد می سازد که توصیفش بسیار دشوار است. باید آنرا لمس کرد و چشید. ضجه ها و ناله ها و بغضهای ترکیده من در همین وبلاگ که فقط یک سال و اندی عمر دارد خود روایتی است بسیار مختصر و کنترل شده از رنجی که می بریم.
از سوی طبقه پایین نیز همینطور. برای تحصیل نکرده ها و طبقات پایین دانشگاه همان طویله است و با کمی اغماض دانشگــُــه. معمولا اگر از موضع تخصص حرف بزنی با نگاه نفرت و تخفیف بهت نگاه می کنند. وجود دختر و پسر در کنار هم در دانشگاه و آزادی نسبی فرهنگی در این مکان موجب شده است که سنتگراها و طبقات پایین از روی حسادت، دید کینه آلودی نسبت به دانشجوها داشته باشند. (بالاخره زیبا ترین و فرهیخته ترین دختران در محیط دانشگاه بصورت کاملا دوستانه و باز در کنار پسرها قرار می گیرند و با هم رفت و آمد می کنند، باید هم عده ای حسودی کنند. کتک زدن دانشجو ها در حوادث هجده تیر 78 که من خوب انرا به یاد می آورم تبدیل شده بود به یک سرگرمی برای اراذل و اوباش و میبینید که این حس کینه و نفرت نسبت به این قشر تاکنون چه فجایعی را آفریده است و چه بلایی سر دانشجو ها آورده است )
بی دلیل نیست که تحصیل کرده هایی که واقعا به لحاظ فرهنگی فرهیخته هستند و واحدهای دانشگاهی را با دغدغه پاس کرده اند، اولا معمولا از ازدواج سر باز می زنند و سن ازدواج بین آنها بسیار بالا رفته است ثانیا به سن 25، 26 که می رسند سودای فرار از ایران به سرشان می زند و شروع به جمع آوری امتیازهای مورد نیاز برای این امر می کنند. (همه دوستان و آشنایان تحصیلکرده من بلا استثنا این پروژه را دنبال می کنند).
در این میان وضعیت دختران تحصیلکرده بسیار بسیار بسیار دردناک تر است. دخترها بدلیل قابلیت بالای سازگاری خود که از پسرها بیشتر است تا کنون توانسته اند این وضع تراژیک را تحمل کنند. من یقین دارم اگر دختر بودم تا کنون بارها خودم را خلاص کرده بودم. دخترها علاوه بر همه این مشکلاتی که یک اتم آنرا در بالا شرح دادم باید رنج زندگی در یک جامعه به شدت مرد سالار و بی فرهنگ را نیز تحمل کنند. (فقط و فقط یک جمله اش را بگویم برای آنهایی که در ایران زندگی نمی کنند: در ایران به دختر خوشتیپ به دید فاحشه نگاه می کنند!)
همه اینها که در حد یک برگ از یک مثنوی چند هزار جلدی بود، چنان فشاری را به این طبقه وارد کرده و چنان بغضی را در گلوی آنها تلنبار کرده، و چنان کینه و نفرتی را نسبت به وضع موجود در دل این طبقه بخصوص جوانترهایش ایجاد کرده ، و چنان ضربه ای را به غرور و شخصیت آنها وارد ساخته که تاب و توان از کف داده اند و در حال انفجار هستند و یک انعکاس کوچک این انفجار را در جریان انتخابات اخیر همگی مشاهده کردید.
پی نوشت 1: این جملات را کسی می نویسد که خود در همه جریانات حضور داشته و همه چیز را لمس کرده و خود اتمی از این حجم عظیم بوده و قطره ای ازین دریای گل آلود است.
پی نوشت 2: بهتر بود اسم این پست را می گذاشتم روانشناسی جنبش.

مردسالاری

عجب جمله ای اینجا نوشته است:
اما امروز زن‌ها دو سوم دانشجویان ایرانی را تشکیل می‌دهند. پس از تمام شدن تحصیلات دانشگاهی این زنان در حفره‌ی تاریک جامعه‌ای مردسالار می‌افتند.

۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

کودتا-2

پیشتر نوشتم که به کار بردن کلمه "کودتا" با توجه به تعریفش، بر قامت انتخابات 22 خرداد راست نمی آید. الان هم همچنان معتقدم که آنچه در روز 22 خرداد اتفاق افتاد، با تعریف کودتا سازگار نیست. اما با توجه به اینکه حوادث بعد از آن روز (ورود نیروهای نظامی در هفته بعدش ) کمی به تعریف کودتا نزدیک شد و از این مهمتر بدلیل اینکه امروزه همه از نویسنده و هنرمند و دانشجو و سیاسی و ... این تعبیر را بکار می برند، اینجانب هم برای حفظ "وحدت کلمه" تسلیم می شوم. معمولا زور جامعه از زور یک نفر بیشتر است. [پرچم سفید]

رودگولیت

این روزها مد شده است پسرها موهاشون رو مثل رودگولیت بازیکن و مربی معروف فوتبال آرایش می کنند. چند نمونه اش رو بطور زنده در این چند روز دیده ام. در این اندیشه بودم که آدم باید چقدر بی دغدغه و سیر باشد و فکر آزادی داشته باشد که چنین کاری را با کله خودش بکند، که یک مرتبه با این عکس در اینترنت مواجه شدم:
جل الخالق!

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

در باب سرویسهای میزبانی ایرانی

به دوستان عزیزی که از سرویس ایرانی بلاگفا یا سایر سرویسهای رایگان وبلاگ ایرانی برای پراکنش دیدگاهها و نظرات آزادانه خود استفاده می کنند پیشنهاد می کنم کمی در بهره گیری از این سرویسها درنگ نمایند. برای نمونه کمی در مورد بلاگفا -که خوب میشناسمش - و قوانین جاری خواهم نوشت:

در قوانین و ضوابط بلاگفا برای ثبت یک وبلاگ آمده است:
مدیریت سایت BLOGFA.COM ضمن دفاع از آزادی بیان و قلم از کاربران خود می خواهد تا شرایط و قوانین کشور ایران و کانادا را نیز در نظر داشته باشند تا از این جهت برای وب سایت و یا وبلاگ نویسنده مشکلی بوجود نیاید. (اینجا)
مدیر سرویس ایرانی بلاگفا جای دیگر گوشی را به دست همه داده است و در وبلاگ شخصی اش می نویسد:
چنین مثالی را در مورد وبلاگهای منتقد یا معترض سیاسی نیز تعمیم دهیم. ممکن است برخی بگویند دستیابی به اطلاعات آی پی کاربران از لایه ای بالاتر و با دستور به سرویس دهنده اینترنت یا وبلاگ نیز ممکن است اما در واقع در چنین شرایطی نیازمند به طی شده روند قانونی و دستور مراجع قضایی است. برای مثال امکان دریافت آدرس شخصی صاحب یک حساب بانکی یا شماره تلفن توسط فردی در جایگاه قانونی و همراه با دستور مرجع قانونی قابل قبولتر است تا اینکه براحتی هر فردی امکان دسترسی به آدرس شخصی صاحب یک حساب بانکی یا شماره تلفن را داشته باشد... تا جایی که من اطلاع دارم در حال حاضر هیج قانونی برای تعهد سایتها برای نگهداری اطلاعات آی پی کاربران در ایران وجود ندارد و آنها صرفا متعهد به مسدود کردن دسترسی به موارد متخلف هستند. (بیست و سوم شهریور87 اینجا)
قانونی که مدیر بلاگفا بدنبال آن می گشت چند ماه بعد تصویب می شود: قانون مجازات جرائم رایانه ای. در ماده 32 این قانون می خوانیم:
ارائه‎دهندگان خدمات دسترسي موظفند داده‎هاي ترافيك را حداقل تا شش ماه پس از ايجاد و اطلاعات كاربران را حداقل تا شش ماه پس از خاتمه اشتراك نگهداري كنند.
...
تبصره 2ـ اطلاعات كاربر هرگونه اطلاعات راجع به كاربر خدمات دسترسي‌ از قبيل نوع خدمات، امكانات فني مورد استفاده و مدت زمان آن، هويت،‌ آدرس جغرافيايي يا پستي يا IP، شماره تلفن و ساير مشخصات فردي اوست.
ماده 33 نیز می گوید:
ارائه‌دهندگان خدمات ميزباني داخلي موظفند اطلاعات كاربران خود را حداقل تا شش ماه پس از خاتمه اشتراك و محتواي ذخيره شده و داده ترافيك حاصل از تغييرات ايجاد شده را حداقل تا پانزده روز نگهداري كنند.
و سپس ماده 35 می گوید:
مقام‎ قضايي مي‎تواند دستور ارائة داده‎هاي حفاظت شده مذكور در مواد (32)، (33) و (34) فوق را به اشخاص ياد شده بدهد تا در اختيار ضابطان قرار گيرد. مستنكف از اجراي اين دستور به مجازات مقرر در ماده (34) محكوم خواهد شد.
مشاهده می کنید که سرویسهای پیرو قوانین ایران، با دستور مقام قضایی مجبورند هر کاری انجام دهند تا منحل یا مجازات نشوند. مثلا اطلاعات شخصی و IP کاربران را در اختیار قوه قضاییه قرار دهند و یا تمام محتوای یک سایت یا وبلاگ را محو نمایند. و البته در مواقع خاص دچار نقص فنی شوند! همگی به یاد داریم که در دو سه هفته اخیر در اوج بحبوحه‌ی تحرکات سیاسی و مدنی و نیاز شدید به مکانی برای نوشتن و انتقال اطلاعات، سرویس ایرانی بلاگفا بطور ناگهانی دچار نقص فنی !!!!!! شد و قس علی هذا... (توضیحاتی پیرامون اختلالات چند روزه سایت)

پی نوشت: از سوی دیگر یادآور می شوم سرویس بلاگر (blogspot) که وابسته به گوگل است در سراسر دنیا از لحاظ مراجعه کننده رتبه هشتم را بین تمام پایگاههای اینترنتی (اینجا) و در میان سرویسهای وبلاگ نیز رتبه نخست را دارد.

آیین نامه -3

صحنه اول: ماده 22 لایحه استقلال کانون وکلا- كانون وكلا با رعايت مقررات اين قانون آيين نامه هاي مربوط به امور كانون از قبيل انتخابات و طرز رسيدگي به تخلفات و نوع تخلفات و مجازات آنها و ترفيع و كارآموزي و پروانه وكالت را در مدت دو ماه از تاريخ تصويب اين قانون تنظيم مي نمايد و پس از تصويب وزير دادگستري به موقع اجرا گذاشته مي شود. (+)

صحنه دوم: ماده ۹ آیین نامه اخیر التصویب رئیس قوه قضایی ـ اين آئين‌نامه در اجراي ماده ۲۲ لايحه قانوني استقلال كانون وكلاي دادگستري مصوب۱۳۳۳ در ۹۹ماده و ۱۲ تبصره و بنا به پيشنهاد كانونهاي وكلاي دادگستري با اصلاحات انجام‌شده در تاريخ ۲۷/۳/۱۳۸۸ به تصويب رئيس قوه قضائيه رسيد. (+)

صحنه سوم: اسکودا (اتحادیه سراسری کانونهای وکلای دادگستری ایران)-
با بررسي اجمالي به ويژه با استعلام از كانون محترم مركز اين نتيجه حاصل شد كه چنين پيشنهادي نه ازجانب كانونها مطرح شده و نه ازسوي كانوني خاص. (+)
اسکودا: نظر به عدم رعايت شرط ماده ۲۲ لايحه استقلال كانون وكلاي دادگستري در تدوين آيين نامه اصلاحي مبني بر
لزوم پيشنهاد هر نوع آيين نامه راجع به وكالت از طرف كانون وكلاي دادگستري ... (+)

پی نوشت: به نظر شما چه کسی دروغ می گوید؟

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

آیین نامه -2

بيانيه كانونهاي وكلاي دادگستري سراسر كشور

در پي انتشار متن موسوم به اصلاح آيين نامه اجرائي لايحه استقلال كانون وكلا مصوب ۲۷/۳/۸۸ در روزنامه رسمي مورخ ۷/۴/۸۸ جلسه مشترك اعضاء هيات مديره كانونهاي وكلاي دادگستري سراسر كشور در تاريخ ۱۴/۴/۸۸ در تهران تشكيل و نظر اتفاقي كانونهاي وكلاي دادگستري ايران در قالب اين بيانيه به شرح آتي اعلام مي شود:

نظر به عدم رعايت شرط ماده ۲۲ لايحه استقلال كانون وكلاي دادگستري در تدوين آيين نامه اصلاحي مبني بر لزوم پيشنهاد هر نوع آيين نامه راجع به وكالت از طرف كانون وكلاي دادگستري و نظر به مغايرت جدي آيين نامه اصلاحي مذكور با مفاد لايحه قانوني استقلال كانون وكلاي دادگستري و قانون كيفيت اخذ پروانه وكالت و برخي از آراء هيات عمومي ديوان عدالت اداري و ورود قوه قضائيه به حيطه قانونگذاري به اسم اصلاح آيين نامه و نظر به مخالفت تعدادي از مواد كليدي آن با اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و اعلاميه جهاني حقوق بشر و ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي و تعارض آشكار آيين نامه موسوم با تماميت استقلال و موجوديت كانونهاي وكلاي دادگستري، آيين نامه اصلاحي منتشره از اساس قابليت اجرائي نداشته و كانونهاي وكلاي دادگستري ايران ضمن اعتراض شديد خود به چگونگي تدوين و مندرجات آيين نامه مزبور بار ديگر تقيد خود را به اجراي لايحه استقلال كانون وكلاي دادگستري و قانون كيفيت اخذ پروانه وكالت و آيين نامه اجرائي لايحه قانوني استقلال كانون وكلاي دادگستري مصوب سال ۱۳۳۴ و تمامي قوانين و مقررات معتبر راجع به وكالت اعلام ميدارد.

تهران ۱۴ تير ۱۳۸۸

۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

مقایسه

به این مناسبت که از وبلاگهای دوست یکی از نامجو نوشته دیگری از همای...
نامجو و همای دو نفر از یک نسل اند. تقریبا هم سن و سال هستند. (تقریبا هم سن من) از یک فرهنگ و سرزمین برخاسته اند. اما راه ایندو خیلی از هم جدا است.
همای به "مدرسه" وفادار مانده است. خودش شعر می گوید اما شعرش در قالب غزل و قصیده است و دنباله روی شعر کلاسیک ایرانی با همان مضمون و قالبها. خودش آهنگ می سازد اما به سنت موسیقایی ایرانی وفادار مانده است. کنسرت که می دهد مانند پیشینیان روی زمین می نشیند یا صندلی میچیند و از گلیم و این چیزها استفاده می کند. از همان سازهایی بهره می برد که سنت در اختیارش گذاشته است. همان راهی را می رود که "مدرسه" به او آموخته است. هرچند با کمی نوآوری در موسیقی و مضمون.
اما نامجو از "مدرسه" فرار کرده است. او شعر نمی گوید، لیریک می نویسد. او معتقد است سازهایی مانند تار مشکل ساختاری دارد و بزودی از عرصه هنر حذف می شود. کنسرتهایش متفاوت است با چیدمان اروپایی. او سه‌تار را مثل اهل "مدرسه " نمی زند بلکه شبیه گیتار می زند. (شاید هم دیگر نزند. ) در آهنگهایش نهایت تلاشش را می کند که مانند پیشینیان نباشد.
هر دو این ها تقریبا به یک اندازه شنونده دارند و شهرت و محبوبیت. قضاوت در مورد اینکه سرنوشت هنری این دو چگونه خواهد بود سخت است. باید دید روح فرهنگی و هنری ایرانی چه واکنشی در نهایت نسبت به این دو رویکرد نشان خواهد داد.

پی نوشت: من خودم شخصا کارهای نامجو را ترجیح می دهم تا اشعار می و شراب و شاه و گدای همای و ملودی سنتی و تکراری اش.

آیین نامه

دکتر مصدق که خود تحصیل کرده حقوق در اروپا بود در مدت روی کار بودنش تلاش فراوانی کرد که چون تمامی ملل متمدن دنیا کانون وکلا را در ایران از قوه قضاییه جدا کند و به آن استقلال بخشد. وکیل و قاضی در مقابل هم هستند نه در کنار هم ، بنا بر این باید از یکدیگر مستقل باشند و ممر در آمدشان متفاوت باشد. چرا که در غیر این صورت منافع موکلین قربانی خواهد شد. ایسنت که بتاريخ هفتم اسفند ماه 1331 نخست وزير دكتر محمد مصدق لايحه قانوني استقلال كانون وكلاي دادگستري را گذراند و این لایحه در سال 33 دوباره مورد تجدید نظر قرار گرفت و بصورت کنونی اش در آمد. از آن لحظه تا کنون وکلای دادگستری ایران تمامی تلاش خود را کرده اند تا در مقابل دست درازی های حکومت بایستند و از استقلال کانون وکلا صیانت نمایند و بخصوص در این چند ساله اخیر که از سوی قوه قضاییه تلاش زیادی برای زیر سوال بردن استقلال کانون وکلا می شود، هنوز استقلال کانون وکلا کم و بیش پابرجا است.
اما چند روز پیش (۲۷/۳/۱۳۸۸) در اوج التهابات مدنی و سیاسی پس از انتخابات و در روزهای پایانی ریاست آقای شاهرودی بر قوه قضاییه، آیین نامه ای از سوی رئیس قوه قضاییه تصویب شد که به اساس این استقلال خدشه وارد کرده است:
آئين‌نامه اجرايي لايحه قانوني استقلال كانون وكلاي دادگستري مصوب۱۳۳۴ (+)
این آیین نامه غیر قانونی است و اگر کانون وکلا زیر بار آن رود باید بر پیشینه شصت ساله اش تف کرد.

بهمن کشاورز در این باره می نویسد: اينجا مجال پرداختن به جزييات اين «آيين نامه» را نداريم - كه امري تخصصي و موجب ملال خواننده غيرحرفه يي است. اما خطاب به همين خواننده محترم غيرحرفه يي كه به موجب اصل ۳۵ قانون اساسي يكي از صاحبان «حق دفاع» است، عرض مي كنيم؛ با تصويب و اجراي اين «آيين نامه» - كه البته نهادن اين نام بر آن كم لطفي است، زيرا همچنان كه گفتيم «از هر قانوني قانون تر است» - مباشر و متولي «حق دفاع» او - يعني وكيل دادگستري - خود محتاج كسي خواهد بود كه از او دفاع كند، بررسي صلاحيتش نه فقط با وزارت اطلاعات و اداره سجل قضايي بلكه با واحد مركزي گزينش قوه قضائيه و حفاظت اطلاعات اين قوه است. هياتي متشكل از «حقوقدانان» (و نه وكلاي) منتخب رئيس قوه قضائيه هم ناظر انتخابات هيات مديره او هستند، هم اعضاي كميسيون كارآموزي اش را انتخاب مي كنند و هم - از همه مهم تر - همواره مي توانند از او «سلب صلاحيت» كنند، پروانه اش به «توقيع» معاون قوه قضائيه مي رسد و طبعاً اين مقام مي تواند «توقيع نكند». (در گذشته دور فقط يك نفر بود كه «توقيع» مي كرد و گمان مي كرديم با پيروزي انقلاب و تصويب اصل ۱۹ قانون اساسي همگان بايد «امضا» كنند،) اگر لباس و سر و وضعش - به تشخيص دادگاه - مرتب و منظم نباشد دادگاه مي تواند راهش ندهد، و اگر در امور وكالتي «اعانت به اثم» كند - لابد به تشخيص همان هيات پنج نفره كه اكثريت آن منتخب رئيس قوه قضائيه هستند - صلاحيت او زائل خواهد شد و پروانه اش باطل، در ماده ۹۹ اين آيين نامه گفته شده «اين آيين نامه... به پيشنهاد كانون هاي وكلا... با اصلاحات... به تصويب رسيد...» اين «پيشنهاد كانون وكلا» كه به موجب ماده ۲۲ لايحه قانوني استقلال كانون وكلا كه وجودش شرط صحت و اعتبار آيين نامه است، از طرف هيچ كانوني داده نشده و مبناي آنچه در ماده ۹۹ آيين نامه آمده معلوم نيست. آيا ممكن است اين اعلام درست نباشد؟ خلاصه اينكه در صورت اجراي اين آيين نامه به مراتب قوي تر از قانون مي توانيم به دنيا اعلام كنيم در زمينه «حق دفاع» مردم ۶۰ سال به عقب برگشته ايم (لابد به منظور اينكه «دورخيز» كنيم و ۱۲۰ سال به جلو بپريم،) مي توانيم منتظر باشيم هر وكيلي كه حرف زيادي زد يا از عناصر نامطلوب قبول وكالت كرد - شب بخوابد و صبح برخيزد - و ببيند «صلاحيت» ندارد و پروانه اش باطل شده است، بي گمان خواهيم ديد دگرانديشاني را كه به پيامدهاي دگرانديشي دچار مي شوند و وكيل مناسبي براي دفاع از خود نمي يابند زيرا چه بسا همه وكلايي كه جرات و شجاعت ورود به اين گونه پرونده ها را داشته اند به چشم برهم زدني فاقد صلاحيت شده يا بشوند. اين مشكل را البته دولتمرداني هم كه مغضوب و مبغوض قرار مي گيرند خواهند داشت و به دنبال وكيل مستقل آزاده و جسور خواهند گشت و نخواهند يافت. و چه دردناك است وضعيت كساني كه در گذشته هاي دور پروانه وكالت گرفتند و از مخالفان رژيم سابق - منجمله دانشجويان معترض - دفاع كردند و وابسته كانوني مستقل و مقتدر بودند كه وجهه جهاني داشت و در كنار قوه قضائيه و دادگستري حضوري فعال و موثر داشتند و هم ميهنان از هر قوم و قبيله و مذهب و طرز تفكر - با خيال راحت - به ايشان پناه مي آوردند و پيرانه سر به روزي رسيده اند كه ممكن است دفاع شان از فلان سياستمدار يا دانشجوي معترض «اعانت به اثم» تلقي شود و كت و شلوارشان را دادگاه بازديد كند، و دردناك تر وضعيت مردمي است كه در موارد جدي و خطرناك قضايي پناهگاه و ملجايي نخواهند داشت آيا بايد استرجاع كنيم؟، الله اعلم .(لینک زیر)

+ استقلال کانون وکلا در خطر (بهمن کشاورز)

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

الهامات غیبی

مرامنامه سازمان مجاهیدن انقلاب اسلامی: جهان هستي (اعم از ذهن و عين) واقعيتي است قابل شناسايي كه انسان به مدد حس، عقل و الهامات غيبي!!! قادر به شناخت آن و كشف روابط ميان پديده‌هاي آنست.(اینجا)

مجازات

قصد داشتم چند جمله ای در مورد اینکه نباید از حذف مجازاتی مانند سنگسار و قطع دست از متن قانون مجازات خوشحال بود در اینجا بنویسم که خوشبختانه محمد آذین (که اگر اشتباه نکنم از هم کلاسی های خودم در دانشکده بود) مقاله ای مفصل در این باب در اعتماد ملی نوشته است: حذف سنگسار، اصلاحي بي‌نتيجه؟ !

شراب

قدمت شراب از خدا بیشتر است؟