۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

چند گزارش فرهنگی و اجتماعی

1- ستاره و استوره شدن ساسی مانکن! در این جامعه روایتگر انحطاطی است چندصد ساله در فرهنگ این مردم. اقبال این جامعه چنان اعتماد به نفسی به این پسرک داده که مدعی ابداع یک سبک جدید شده است. جل الخالق!
2- این جامعه به هر ننه قمری اجازه هنرمندی! می دهد. از جمله این پسرک به نام هیرسا!
3- یکی از ضایعات غیر قابل اغماض جنبش سبز این بود که هر کی از راه می رسد دچار توهم اندیشه سیاسی شده و صبح تا شوم تحلیل سیاسی می نویسد. دست بردارید از این فضای رایگان اینترنت. دهانمان را نمودید! بزرگان این قوم و  حتی اساتید علوم انسانی! که ادعای تقلب در انتخابات کردند، بزرگترین دلیل جامعه شناختی‌شان این بود که جمعیتی که قبل از انتخابات  شبها برای تفریحات و شبگردی های سبز!در دو سه شهر بزرگ، به خیابان می آمد بیشتر از طرفداران احمدی نژاد بود! حالا وای به حال کوچکترهای این قوم!
4- من به همه متخصصان علوم انسانی و اجتماعی و مطالعات فرهنگی اکیدا توصیه می کنم فضای "گوگل ریدر" یا به قول کاربران ایرانی "گودر" را به مثابه یک کارگاه علمی برای شناخت فرهنگ  مردم این مرز و بوم همه روزه مورد بررسی قرار دهید. بسیار آموزنده است و زوایای زیادی از فرهنگ این جامعه را میتوان در آنجا آشکارا دید. آنجا می توان فهمید که این جماعت دنبال چه حرفهایی است. ایضا بالاترین را!

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

فروش کلیه

در پی شیوع آگهی کار درمنزل!، این روزها پدیده‌ آگهی "فروش کلیه" نصب شده بر روی دیوارها در تهران شایع شده است. تبریک به قهرمان ملی عدالت.

۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

همدستی با حکومت

کریس عزیز. در این خصوص من که تمام عمر بر باد رفته ام را در این جامعه سپری کرده ام و و با تمام خفایا و زوایای آن آشنایی دارم دیگر آنقدر دیده و شنیده و تجربه کرده ام که حتی اگر دیدم کسی کتابش را به احمدی نژاد هدیه کرده و فصل اولش را مدح و ثنا قرار داده ومجوز چاپ گرفته، تنها و تنها به این خاطر، آنرا محکوم نکنم و برای محکوم کردن ابتدا به پیکره و متن  و اعماق کتاب مراجعه کنم. کریس عزیز فراموش نکن که سانسورچی ها کودن و احمق و عقب افتاده هستند و می توان- و باید- براحتی آنها را دور زد. اگر آن سانسورچی توانایی این را داشت که عمق حتی یک کتاب را درک کند که دیگر سانسورچی نمی شد! 
همچنین من حقیقتا استادان جوانی که پس از استادان استعفا داده یا اخراج شده بر کرسی آنها تکیه می زنند را درک می کنم و با آنها کاملا همدلی می کنم.  آیا درست است بگوییم چون هایدگر با حزب نازی سر و سری داشت پس دیگر فیلسوف محسوب نمی شود؟  و یا ناصر کاتوزیان که بزرگترین استاد حقوق مدنی ایران است، چون در حوادث اخیر  سکوت کرد و شعار سیاسی نداد، پس کتابهایش ارزش خواندن ندارد؟ هر کسی حق دارد در سرزمین خودش کتاب چاپ کند و یا اگر بنیه علمی دارد بر کرسی استادی تکیه بزند و به شهرت برسد. این یک حق طبیعی است. هیچ کس در شکم مادرش وثیقه نداده که یک مبارز سیاسی باشد.

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

همه جهانم آرزو است

مقدمات ظهور امام زمان ام آرزو است  ---  آماده ام و مدیریّت جهان ام آرزو است
جیبم پر است از پول نفت و همکنون ---   سهام عدالت و سیستم کارتخوان ام آرزو است
رشد تورم و مهرورزی و عدالت محوری --- رشد نظام و سیستم و سامان ام آرزو است
دیشب پیامکم رسید که در خوشه‌ی سه ای ---  سهم خود از یارانه، فراوانم ام آرزو است
خستم ز سرعت بیش از حد وبکده!  ---  ‌اینترنت و ترافیک ارزان ام آرزو است
هرچند در رفاه و شکوفایی شدیم هزار --- رتبه‌یْ نخست تعالی انسان ام آرزو است
دنیایمان به فاک و برزخمان به رِیْپ رفت ---  گشایشِ آخرت به کلید ایمان ام آرزو است
فست‌فود شد غذایمان ز هجمه کفار کینه جو ---  کلجوش و بورانی و فسنجان ام آرزو است
رعیت خوش است و شاد و سلامت ز ماوقع ---  زین پس همه سلامتی سلطانم ام آرزو است
-- کشواد بزرگ

گلادیاتورهای ایران مدرن


۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

سپوختن

دفتر بیت مولانا کشواد بزرگ سوالات عدیده ای را در مورد "سپوختن" در یافت کرده که حضرتش همه را یکجا پاسخ گفت:

سپوختن (به کسر یا فتح س) در اصل به معنای فرو بردن و خلانیدن چیزی در چیز دیگر (به نظر برخی با زور و عنف) است. واژه بسیار کهن است و ریشه در زبان اوستایی و پهلوی دارد. در پهلوی بصورت spooxtan  و aspooxtan بکار رفته است. بن مضارع این کلمه "سپوز" است و از همین بن مضارع نیز گاه برای ماضی ساخته شده و مثلا "سپوزید" بجای "سپوخت" بکار رفته و "سپوزیده" به معنای "سپوخته" و "سپوزیدن" نیز به معنای "سپوختن".
در نمونه های زیر این واژه به معنای فرو بردن به کار رفته است:
در قضیبش آن کدو کردی عجوز
تا رود نیم ذکر وقت سپوز - مثنوی
یکی تیری افکند و در ره فتاد
وجودم نیازرد و رنجم نداد
تو برداشتی وآمدی سوی من
همی درسپوزی به پهلوی من- سعدی
ولی را گاه نه برگاه بنشان
عدو را چاه کن در چاه بسپوز -سوزنی
اما این واژه به مرور در لفظ عوام به معنای f-u-c-k به کار رفته. البته نظر به اینکه ادبیات عوام معمولا در کتب لغت ثبت و ضبط نمی شده من نتوانستم تاریخچه ای از کاربرد این واژه در این معنا بیابم. اما در مثنوی نمونه هایی یافت می شود که ممکن است در این معنی به کار رفته باشد:
در قضیبش آن کدو کردی عجوز
تا رود نیم ذکروقت سپوز.

جالب است که این واژه دارای معنای متضاد هم هست (بیرون آوردن و دور کردن) برای نمونه در شاهنامه:
نه مرگ از تن خویش بتوان سپوخت (بیرون آورد)
نه چشم جهان کس به سوزن بدوخت
این واژه معانی دیگری نیز دارد (مانند به تعویق انداختن) که برای دیدن آنها می توان به کتب لغت مراجعه کرد.
چنین گفت حضرت کشواد

* واژه سهم النساء را به واژه نامه خیابانی افزودم.

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

همه‌ی شهرها یکجا

همه‌ی شهرها یکجا
وانمود کردن
شهری
است
بزرگتر
از نیویورک
بزرگتر
از
همه‌ی شهرها
یکجا. [اینجا]
کریس عزیز این ترجمه یک شعر فرنگی است که در سرزمین من اجازه انتشار نیافته و سانسور شده است. انتشار این شعر کوتاه ممکن بوده موجب اختلال در نظم عمومی یا جریحه دار شدن عفت عمومی و یا سلطه بیگانه شود.
هرچند من هر جنس نبجولی را به عنوان ادبیات نمی پذیرم حتی اگر شاعر و نویسنده اش بسیار معروف باشد، حتی اگر ریچارد براتیگان یا شاملو باشد. کریس عزیز اما هر کسی گمان می کند شاعر است باید اجازه داشته باشد شعرش را منتشر کند. باز هم سخت نگیر. دیگر چیزی نمانده. بهشت آنجا است... آنک، نگاه کن. نزدیک است!

فسانه

من لولي ملامتي و پير و مرده دل,
تو كولي جوان و بي آرام و تيز دو؛
رنجور مي كند نفس پير من ترا,
حق داشتي, برو. [شعر کامل]

تاریخ فلسفه از زبان راسل

امشب منتظر نشسته ام ساعت از یک نیمه شب بگذرد تا بتوانم با ترافیک رایگان ای‌دی‌اس‌ال فایلهای نسبتا پرحجم تاریخ فلسفه راسل رو دانلود کنم (جلد اولجلد دومجلد سوم ) . این کتاب خوشایند وزارت ارشاد به سمت بهشت، نیامده و سالهاست تجدید چاپ نشده و خدا پدر کفار نجس را بیامرزاد که زمینه ای فراهم کرده اند که متن این کتاب بطور الکترونیک در اینترنت قرار گیرد تا راسل به فراموشی سپرده نشود و با هربار خواندن کتابش خواننده یک فاتحه ای نثارش کند.
راسل را می ستایم و خواهم ستود هرچند که با مشی تحلیلی اش (در معنای خاص) زیاد رابطه ای ندارم. راسل قبل از هر چیز باهوش است و منطقی. بسیار لذت بخش است که تاریخی که یک انسان باهوش و به شدت منطقی از فلسفه نوشته را بخوانی. هرچند او می گوید که به تاریخ فلسفه باوری ندارد و این کتاب را به عنوان مرحمی بر بحران‌های مالی اش نوشته است. اما این همه؛ از ارزش کار یک انسان باهوش و خردمند و منتقد نمی کاهد. قابل تصور است که این انسان باهوش تا چه حد به ریش کوتوله های زمانه اش می خندیده و البته در خلوت خود بر جهل مردم زمانه اش می گریسته.
فلسفه تحلیلی با متافیزیک در افتاد و قصد داشت پشت آنرا به خاک بمالد و البته ظاهرا چنین هم شد، اما نه فقط بخاطر تلاش فیلسوفان تحلیلی بلکه بیشتر به خاطر تعارضات و تناقضات خود متافیزیک که بزرگمرد عرصه خرد کانت پیشتر به نحو عمیق و اصولی به آن پرداخته بود و نیچه نیز کوس رسوایی اش را پیشتر به صدا در آورده بود. مرگ خدای نیچه فقط مرگ اخلاق و مذهب نیست. مرگ متافیزیک هم هست. چرا که این دوا خواهر و برادری هستند که قرنها پیش با یکدیگر متولد شد و همقسم شده بودند که هیچ گاه از هم جدا نشوند. حوصله و انگیزه شرح بیشتر نیست.

* سرعت خیلی پایین است (بین 7 تا 16 کیلو بایت در ثانیه) شاید دانلود فقط جلد اولش دوسه ساعت طول بکشد. شاید از قیدش گذشتم.

۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

جیمیل2

کریس عزیز. همانطور که قبلا گفته بودم، جیمیل را بر ما بسته اند. بعد اعلام کرده اند تا وقتی ایمیل ملی هست (که برای ثبت نام در ان باید آدرس و شماره تلفن بدهی) استفاده از این سرویسهای یهودی و بهایی و وهابی حرمت شرعی دارد. البته به عنوان یکی از ویژگی های برتر ایمیل ملی نسبت به جیمیل افزایش امنیت را ذکر کرده اند. خدا خیرشان دهاد. 
کریس عزیز. اگر هنوز هم می خواهی عناد کنی و از جیمیل استفاده کتی، راه همان است که قبلا گفتم: از نوار آدرس بالای صفحه که با https://www شروع می شود، s را حذف کن و دوباره تلاش کن. اما اکنون می خواهم یک راه آسانتر به تو بیاموزم تا آن s مزاحم بطور کلی از صفحه روزگار محو شود. به صفحه جیمیل برو و در بالای صفحه منوی Settings را انتخاب کن. در صفحه ای که باز می شود در مقابل Browser connection گزینه Don't always use https را علامت بزن و سیو کن. به این ترتیب این s مزاحم که می گویند ضامن امنیت جیمیل تو است حذف می شود و به جیمیل می رسی منتها جیمیل بدون امنیت. اینها را گفتم که بدانی امنیت فقط درسایه ایمیل ملی وجود دارد. 

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

رمزگشایی یک آیه توسط استاد کشواد

«و نريد ان نمن على‏الذين استضعفوا فى ‏الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم‏ الوارثين.»
و می خواهيم منت نهيم بر آنانكه در زمين ناتوان شمرده شدند و آنان را به مدیریت جهان منصوب کنیم.

سوگ‌سرود

 در رثای آن یار بهشتی
چیزهایی شنیده ام ای هم‌قسم !
شنیده ام به بهشت رفته ای و همنشین غلمان بهشتی شده ای،
اما ... آخر ... قرارمان چیز دیگری بود
قرار بود هردومان به جهنم برویم.
-دست در دست هم با لبهای گره خورده-
قرار بود در جهنم برای خود یک خانه نقلی بسازیم
قرار بود من - جهت ارتزاق-صبحها برای جمع کردن هیزم بروم
و تو آیةالکرسی خوانان بدرقه ام کنی
و وقتی عصرها با کوله باری از خستگی باز می گردم 
تو لبخندزنان و حاج‌آقا گویان به استقبالم بیایی
درحالی که برایم غذاپختی 
و با سلیقه زنانه ات تزیینش کردی
ای هم‌قسم!
چه شد که این همه را فراموش کردی؟
چه شد که غلمان بهشتی را ترجیح دادی؟

 

۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

خون 2

کریس عزیز. پیشتر در مورد خون و شاش برایت گفتم. حال دنباله ماجرا را بخوان:
عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران می‌گوید که علی کروبی روز ۲۲ بهمن بازداشت نشده است و باید برای اثبات ادعای خود سند بیاورد. آقای دولت‌آبادی امروز دوشنبه به خبرگزاری ایلنا گفته که خبر بازداشت علی کروبی را عصر روز ۲۲ بهمن از طریق رسانه‌ها شنیده و پس از پیگیری‌های قضایی مشخص شده که وی از سوی هیچ ارگانی بازداشت نشده است. وی افزوده که در پیگیری‌های به عمل آمده از سوی دادستانی، سپاه پاسداران، نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات اعلام کرده‌اند که علی کروبی را بازداشت نکرده‌اند. دولت‌آبادی از علی کروبی خواسته که برای اثبات ادعای خود، «دلایل و محل نگهداری» خود در زمان بازداشت را اعلام کند.[منبع]
پی‌نوشت: حالا این بنده خدا چهارتا شاهد مرد که عادل باشند یا به گفته این مقام والای! قضایی "سند"!  از کجا بیاورد؟
پی‌نوشت: یاد اتفاق اخیر دولت انگلیس افتادم که صرفا بخاطر اطلاع از شکنجه یکی از اتباع غیر انگلیسی الاصلش در خارج انگلستان دچار چه بحرانی شده است!

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

خون

 
کریس عزیز. این عکس پسر رئیس اسبق پارلمان ایرن است که صرفا به جرم حضور در یک راهپیمایی توسط یک عده که نه آنها را می توان یافت و نه محاکمه کرد، ربوده شده و به این روز افتاده است. (حال در خبر آمده که صرفا تهدید به تجاوز شده. از کجا معلوم؟ الله اعلم) کریس عزیز. بعد در چنین مملکتی می روی در راهپیمایی شرکت می کنی و برای رسیدن به آزادی برای مردم مبارزه می کنی؟ فرزندم. این مملکت را باید با شاش آبیاری کنی نه با خون.*

* وقتی روشنفکرمان گوگوش و مخملباف و سازگارا و مهاجرانی شود و پایگاه اطلاع رسانی مان بالاترین! چه انتظاری می توان داشت؟

۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه

خوشا ديگر خوشا حال شما، اما...

 
روی عکس کلیک کنید
این شکسته چنگ بی قانون
رام چنگ چنگی شوریده رنگ پیر
گاه گویی خواب می بیند
خویش را در بارگاه پر فروغ مهر
طرفه چشم انداز شاد و شاهد زرتشت
یا پریزادی چمان سرمست
در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می بیند

روشنیهای دروغینی
کاروان شعله های مرده در مرداب
بر جبین قدسی محراب می بیند...

۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

مصائب مریم

کریس عزیز. تصور کن یک دختر با/کره ایرانی بخواهد مثلا برای تحصیل به بلاد کفر برود و بعد از پنج سال به دارالاسلام باز گردد و قاعدتا در چنین وضعیتی او ناچار است برای اینکه بعد از بازگشتن به ایران بتواند برای خود شوهری دست و پا کند، با/کره باقی بماند!
کریس عزیز! می دانم که اندیشیدن به این موضوع کمی ذهنت را آشفته کرد. اما زیاد سخت نگیر. در عوض قرار است ما در آینده مدیر جهان شویم و فرهنگمان را به اقصا نقاط دنیا صادر کنیم. در آن صورت دیگر دختران ایرانی در هرجای دنیا که باشند با این مصائب دست به گریبان نخواهند بود.
چنین گفت حضرت کشواد

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

بسیج

ما ایرانی ها یک پدیده می سازیم و اسمش را یک کلمه بسیط و کوتاه انتخاب می کنیم و همه حتی بچه ها هم سریع معنی اش را می فهمند. غافل از اینکه آنور آبیهای فلک زده  چقدر باید تلاش کنند تا بتوانند پدیده های درون‌فرهنگی ما را درک کنند. مثلا ما پدیده ای در فرهنگمان داریم که خیلی ساده بسیج می نامیمش و همه می فهمند یعنی چه. اما برای نمونه این سایت ایتالیایی برای روشن کردن  مفهوم پدیده بسیج برای خواننده هایش از تعبیر Irans religiøse basij-milits استفاده کرده است تا به خواننده هایش اندکی بفهماند اینها که به سفارتشان در تهران حمله کرده اند و خاک و خون راه انداخته اند، چه موجوداتی هستند و از کدام سیاره  یا قمر به این کره خاکی آمده اند! معنای تحت اللفظیش - با تاکید بر اینکه من یک کلمه هم ایتالیایی نمی دانم- می شود: نظامیان مذهبی ایرانی بسیج!
البته با همه این توضیحات بعید میدانم بیچاره‌ها بتوانند این واژگان و معانی پیچیده و استثنایی را درک کنند و حتی استفاده درستش را نیز بیاموزند. مثلا در این دیکشنری در مورد ندا آمده:
after being shot through the heart by a basij
آشکار است که اینجا باید می نوشت basijy . این نشان می دهد هنوز این فرنگی ها نتوانستند از عهده درک این واژه و مفهوم و کاربردش بر بیایند. خوش بحال خودمان که از شکم مادر جامعه شناس خلق می شویم و از همان بچگی معنی خیلی چیزها را می فهمیم و می چشیم.از جمله معنای مدیر جهان بودن را.

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

کاملا مردانه

پستان را به خاطر بسپار. شیر تمام شدنی است!

ایضا

مارتا ناسبام و جامعه آمریکا


در مصاحبهء این هفته در نیویورک تایمز مگزین، از خانم ناسبام می پرسند آیا صحیح است که او را در زمرهء «چپ دینی» به شمار آوریم. او پاسخ مثبت می دهد و می گوید، «بله، چپ عقلانی و دینی. در محیط کلیسای مسیحی اپیسکوپال بزرگ شدم و ارتباط قلبی من با آن بیشتر از طریق موسیقی شکل گرفت. تمام اوقات در گروه کر کلیسا می خواندم و هنوز هم از آواز خواندن لذت می برم. بعد از ازدواج، من به یهودیت گرویدم. دیگر از معنویت آنجهانی ِ مسیحیت خسته شده بودم و به دنبال دینی می گشتم که اجرای عدالت را در همین جهان خاکی در مد نظر داشته باشد.»[منبع]
به صحت و سلامت عقل جامعه‌ای* که گوینده** این حرفها را یکی از برجسته‌ترین فیلسوفان! میداند، باید شک کرد. البته زیاد هم تعجب برانگیز نیست. این جامعه همان جامعه ایست که امثال حمید مولانا*** در ان مقام استادی دانشگاه کسب کرده اند! این خانوم هم مسیحی است، هم یهودی، هم فمینیست، هم فیلسوف خردگرا، هم چپ، هم روشنفکر دینی و هم سکسی. تازه کتابش هم یکی از کتابهای  پرفروش روز آمریکا است!****



* آمریکا
** خانم مارتا ناسبام
*** با چنین سطح فکری 
**** بیچاره فلسفه و تفکر که عیارش را تیراژ و شمارگان کتابها تعیین می کند.

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

خوانش

کریس عزیز. هیچ‌گاه در فهم فیلسوفی عمیق و ژرف‌نظرچون نیچه، به خوانش فیلسوف دیگری چون بودریار  و فوکو اکتفا نکن. چرا که از یک سو خوانش یک فیلسوف مهیای تحمیل فلسفه او بر متن است و از این مهمتر فیلسوفی چون بودریار و فوکو به لحاظ عمق تفکر هیچگاه به صدقدمی نیچه هم نخواهند رسید. با اکتفاء به این خوانش گویی به عمق تفکر نیچه پشت پا زده ای.

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

جیمیل

کریس عزیز. چند روزی است که ما را از دستیابی به صندوق جیمیلمان محروم کرده اند. به شعورمان توهین کرده اند. گفتند که مشکل بخاطر گسترش فیبر نوری است! دروغمان گفته اند. عیبی ندارد. در عوض قول داده اند دسته جمعی به بهشت برویم. 
اما تو اگر می خواهی به صندوق جیمیلت دست یابی پیدا کنی از این راه برو. برای من که کارساز افتاده. شاید برای تو هم کارساز باشد. اول در گوگل sign in کن. بعد به جیمل برو و منتظر شو تا این عملیات  fail شود. بعد از آدرس نوار بالای صفحه که با https://www شروع می شود، s را حذف کن و دوباره تلاش کن. امید است کارساز افتد. سختیها را تحمل کن که در بهشت همدیگر را می بینیم. فعلا بای.

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

همواره از ابتدا تاکنون من که یکی از ارزشهای شخصی ام سکوت و کم حرفی است، اندیشیده ام که برای چه و که حدود دو سال است که در این وبلاگ می نویسم و نوشتن من در اینجا چه تاثیری و ارزشی برای کسی داشته یا خواهد داشت؟ البته یک حس عمیقی در ما هست که مارا فرا می خواند به اینکه کشفها و بارقه های فکریمان را برای دیگران تعریف کنیم. وبلاگ نویسی در دنیای امروز توانسته است این نیاز را به طرز قابل توجهی ارضا کند. کسی چیزی را در همان لحظه که بهش نازل شده می نویسد و نوشته اش بطور ثابت و پایدار تا سالها بعد باقی خواهد ماند و هر کس با سرچ کلید واژه مورد نظرش به نوشته آن نویسنده خواهد رسید. اما از این چه سود؟ 
این وبلاگ حدود بیست نفر خواننده پر و پا قرص دارد که شمارشان از گذشته تا حال تقریبا یکسان باقی مانده  و این نشانگر این است که جامعه ایرانی علاقه ای به شنیدن حرفهایی از این دست ندارد و من دهانی بهر این گوشها نیستم. از سویی خوانندگان را اکثرا می شناسم و می توانم از طرق دیگر حرفهایم را با آنها در میان بگذارم و حرفهایشان را بشنوم. به هر حال مدتی نیاز است که در باب چرایی و میزان مفیدیت نوشتن در این وبلاگ فکر کنم.

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

مناظره و طنز

هرکه آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل جز فریب و جز فریب؟
چه شده که تا این حد "مناظره" در جامعه ایرانی جا باز کرده است و مهم شده؟ آنقدر که مناظرات سرنوشت انتخابات را تعیین می کنند، حاکمیت را مجبور می کنند که علی رغم تمایلش در تلویزیون مناظره پخش کند. و حتی مجبور می کند که از ترس آنرا حذف کند و دیگر پخش نکند! چه شده است که از این برنامه تا ان برنامه نقل هر مجلسی این است که "دیدی فلامنی اون شب به فلانی چی گفت؟" مگر چیست در مناظره دو نفر از دو جناح مخالف اما از کمر یک پدربزرگ؟ 
در جامعه ای که به یاس و نومیدی گرفتار آید، و تحولات پشت سر هم هیچ گونه تاثیری در زندگی اش نگذاشته باشد، دیگر خیلی چیزها حساسیتش را برای مردم از دست می دهد. بسیاری از موضوعات مهم و اساسی. بسیاری از آثار و نوشته های اصیل و گرانمایه. و بجایش مناظرات رجال سیاسی پوک و پوچ برایش اینقدر جذاب و ارزشمند می شود. چرا؟ چون دو نفر از جناحی متفاوت در مقابل هم می نشینند و همدیگر را تحقیر می کنند و پلشتی های هم را به رخ دیگری می کشند و عقده گشایی می کنند. این لذت بخش است برای آن جامعه ی مایوس و جامعه ای که ارزشها برایش بی معنی شده. حد اقل این مناظره ها نفرت و خشم و عقده های درونی بیینده را التیام می بخشد و به اصطلاح عوام دلشان را خنک می کند. برای ملت عاجری که گمان می کنند یا یقین دارند که همه چیز پوچ و دروغ و ابزاری است فقط چنین برنامه هایی است که جذاب است و لذت بخش. دیگر محتوای حرفها مهم نیست. بار احساسی آنها مهم می شود. این است که هیچ چیز بیشتر از این مناظره ها مردم را به پای تلویزیون نکشیده و نخواهد کشید.
اما عده ای هم هستند که این مناظره ها هم ، جذابیت و لذتش را برایشان از دست داده است. شاید این گروه کمی سلیقه شان بهتر است و کمتر هرز و هنوز کمی انتظار دیدن و شنیدن حرفهای بهتر دارند. شاید برعکس وضع این عده بدتر و وخیم تر است از دسته اول. اینها در همه این برنامه ها  و مناظرات فقط به دنبال یک تیکه یا اصطلاح طنزآمیز می گردند که فقط با صدای بلند بخندند تا التیام و مرحمی باشد بر زخمای کاری شان و عمیقشان. مثل من که فقط منتظرم صادق زیبا کلام بیاید جایی حرف بزند و حرکات و تیکه هایش را ببینم  و بشنوم و از ته دل بخندم. و وقتی بجای صادق زیبا کلام سعید زیبا کلام می آید آنوقت فقط می توانم به مواد روانگردان پناه ببرم.

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

قطعه

از چنگال های من مگریز ای غزال تیزرو!
چرا که - به حکم غریزه -
تو خود نیکتر میدانی
که جراحت چنگالهای من 
از نوازش مهرآمیز انگشتان آن رَمه
شیرین تر است

ای غزال تیزرو!
از زخم چنگال های من مگریز