۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

سپوختن

دفتر بیت مولانا کشواد بزرگ سوالات عدیده ای را در مورد "سپوختن" در یافت کرده که حضرتش همه را یکجا پاسخ گفت:

سپوختن (به کسر یا فتح س) در اصل به معنای فرو بردن و خلانیدن چیزی در چیز دیگر (به نظر برخی با زور و عنف) است. واژه بسیار کهن است و ریشه در زبان اوستایی و پهلوی دارد. در پهلوی بصورت spooxtan  و aspooxtan بکار رفته است. بن مضارع این کلمه "سپوز" است و از همین بن مضارع نیز گاه برای ماضی ساخته شده و مثلا "سپوزید" بجای "سپوخت" بکار رفته و "سپوزیده" به معنای "سپوخته" و "سپوزیدن" نیز به معنای "سپوختن".
در نمونه های زیر این واژه به معنای فرو بردن به کار رفته است:
در قضیبش آن کدو کردی عجوز
تا رود نیم ذکر وقت سپوز - مثنوی
یکی تیری افکند و در ره فتاد
وجودم نیازرد و رنجم نداد
تو برداشتی وآمدی سوی من
همی درسپوزی به پهلوی من- سعدی
ولی را گاه نه برگاه بنشان
عدو را چاه کن در چاه بسپوز -سوزنی
اما این واژه به مرور در لفظ عوام به معنای f-u-c-k به کار رفته. البته نظر به اینکه ادبیات عوام معمولا در کتب لغت ثبت و ضبط نمی شده من نتوانستم تاریخچه ای از کاربرد این واژه در این معنا بیابم. اما در مثنوی نمونه هایی یافت می شود که ممکن است در این معنی به کار رفته باشد:
در قضیبش آن کدو کردی عجوز
تا رود نیم ذکروقت سپوز.

جالب است که این واژه دارای معنای متضاد هم هست (بیرون آوردن و دور کردن) برای نمونه در شاهنامه:
نه مرگ از تن خویش بتوان سپوخت (بیرون آورد)
نه چشم جهان کس به سوزن بدوخت
این واژه معانی دیگری نیز دارد (مانند به تعویق انداختن) که برای دیدن آنها می توان به کتب لغت مراجعه کرد.
چنین گفت حضرت کشواد

* واژه سهم النساء را به واژه نامه خیابانی افزودم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر