۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

حقوق و هنر در ولایت ما 2

به یاد دارم در یکی از جلسات کانون وکلا سخنران جلسه داشت می گفت از من پرسیده اند نواختن ساز در کنسرتها توسط وکیل آیا مغایر شأن وکیل است و مجازات انتظامی دارد!!!؟ سخنران هم که از اعضای هیئت رئیسه کانون وکلا بود پاسخهایی داد که در نهایت خلاصه کلامش این بود کسی که وکیل می شود باید موسیقی را کنار بگذارد وگرنه ممکن است با دادگاه انتظامی وکلا مواجه شود!

حقوق و هنر در ولایت ما 1

به یاد دارم در یکی از کلاسهای دانشکده حقوق یکی از دانشجوها وقتی وارد کلاس شد یک مجله سینمایی در دستش بود. استاد که نمی دانم چرا روی این قضیه اینقدر حساس بود هم منتظر ماند که آن دانشجو یک سوتی دهد و از کلاس اخراجش کرد. بعد از خارج شدنش از کلاس، گفت اینها مجله سینمایی می خوانند. اینها اهل رزم نیستند اهل بزمند!

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

هر جا دلم بخواهد

مهدی اخوان ثالث

چون میهمان به سفره پر ناز و نعمتی
خواندی مرا به بستر وصل خود ای "پری"
هرجا دلم بخواهد،من دست می برم
دیگر مگو : ((ببین به کجا دست می بری!))

با میهمان مگوی : ((بنوش این،منوش آن))
ای میزبان که پر گل ناز است بسترت
بگذار مست مست بیفتم کنار تو
بگذار هر چه هست بنوشم ز ساغرت

هرجا دلم بخواهد،آری،چنین خوش است
باید درید هر چه شود بین ما حجاب
باید شکست هر چه شود سد راه وصل
دیوانه بود باید و مست و خوش و خراب

گه می چرم چو آهوی مستی،به دست و لب
در دشت گیسوی تو که صاف است و بی شکن
گه می پرم چو بلبل سرگشته،با نگاه
بر گرد آن دو نو گل پنهان به پیرهن

هر جا دلم بخواهد، آری به شرم و شوق
دستم خزد به جانب پستان نرم تو
واندر دلم شکفته شود صد گل از غرور
چون بینم آن دو گونه گلگون ز شرم تو

تو خنده زن چو کبک،گریزنده چون غزال،
من در پیت چو در پی آهو پلنگ مست
وانگه ترا بگیرم و دستان من روند
هرجا دلم بخواهد،آری چنین خوش است

چشمان شاد گرسنه مستم دود حریص
بر پیکر برهنه پر نور و صاف تو
بر مرمر ملایم جاندار و گرم تو
بر روی و ران و گردن و پستان و ناف تو

کم کم به شوق دست نوازش کشم بر آن
"گلدیس" پاک و پردگی نازپرورت
هرجا دلم بخواهد،من دست می برم
ای میزبان که پر گل ناز است بسترت

تو شوخ پندگوی،به خشم و به ناز خوش
من مست پند نشنو، بیرحم،بیقرار
وآنگه دگر تو دانی و من،وین شب شگفت
وین کنج دنج و بستر خاموش و رازدار.

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

گریز از کمند عروض و شعر

می‌دانیم که نهادن موسیقی مدرن روی شعر کلاسیک ایران کار چندان ساده‌ای نیست. زیرا وزن‌های ثابت و قرینه‌ای شعر فارسی می‌تواند خود را به آهنگ‌ساز تحمیل کند و سدی در برابر نوآوری‌های او باشد. صهبایی ولی این کار را انجام داده است.( اینجا)
باید گاهی اوقات از کمند وزن های عروضی شعر فارسی در ساختن موسیقی گریخت تا بتوان کار نوئی را ارائه داد. این همان نکته است که نامجو و عبدی در آرامش با دیازپام10 آنرا تشریح می کند.
من ملودیهایی را شنیده ام که اصلا تمام موسیقی اش را از شعر گرفته است. (مانند کارهای خلیل عالی نژاد) این است که می گویند در موسیقی ما بخصوص موسیقی مقامی نوشتن ملودی به زبان نت کاری مشکل و گاهی غیر ممکن است و برخی اینرا از افتخارات موسیقی می دانند. اما خبر ندارند به دلیل همین بی نظمی‌ها است که تعداد اعضای کنسرتشان از سه نفر بیشتر شود همه دست و پایشان را گم می کنند.
این قضیه درکمند شعر بودن در ساخت موسیقی مخصوص سنتی هایمان تنها نیست. مدرنها هم همین اند. برای نمونه به یاد دارم در یک مصاحبه با حبیب با آب و تاب می گفت اصلا این شعر است که موسیقی را می سازد. من اول شعر را بارها می خوانم و سپس با کیبرد ملودی را می آفرینم.
پاورقی: ما ایرانی ها کی قرار است از کمند شعر و شاعر خلاص شویم؟ کاش حداقل به خاطر شاعرپرستی مان حداقل کمی رقیق القلب بودیم. یک تظاهرات اعتراضی می کنیم هفتاد نفر را می کشند! در کشورمان سنگسار انجام می شود کک هیچ کس نمی گزد! پس کجاست روحیه شاعرانه؟

+موسیقی سنتی اندر ولایت ما


۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

موسیقی سنتی اندر ولایت ما

این کلیپ مثلا یکی از آخرین زورهای دستگاه موسیقی سنتی ایرانی است با حضور بهترین ها و مطرح ترین ها: ‌تصنیف ای مردم آزاده با صدای شهرام ناظری و نوازندگی سنتور بزرگ استاد سنتور ایران پرویز مشکاتیان.
در این اجرا بر خلاف بقیه اجراهای سنتی که معمولا از یک ساز، یکی، یا نهایتا دونوازنده در صحنه حاضر می شود ، همانند کنسرتهای کلاسیک اروپایی تلاش کرده اند تعداد نوازندگان را افزایش دهند. اما این تاپ ترینها حتی توانایی تنظیم صدا و فاصله ساز با میکروفون را هم ندارند (دقیقه 4:26). ضمنا شاخصترین صدا در این کنسرت صدای دف است که همانطور که میبینید بدلیل اینکه روشنایی کافی در سمت راست صحنه وجود ندارد نوازنده دف و یکی دوتای دیگر در تاریکی نشسته اند و تا آخر دیده نمی شود!!! حتی دوربین هم هیچگاه موفق نمی شود این صف طولانی را در یک صحنه جای دهد! به هر حال من مطمئنم اگر اهل فن این کنسرت را مورد بررسی قرار دهند متوجه خام بودنش و سایر ایراداتش خواهند شد.
موسیقی سنتی ایرانی توانایی گرفتن ژستهای کنسرتهای عظیم کلاسیک اروپایی را ندارد و حتی سازهای ما هم که در اثر تغییر دما از کوک خارج می شوند یا در اثر گیر کردن انگشت سیمشان پاره می شود هم ما را در این راه تنها خواهند گذاشت.
بهتر است ازین ژستها نگیریم و همان روستایی ساده و بی غل و غش باقی بمانیم و هنگام اجرا روی زمین بنشینیم که این بخاطر حفظ اصالت ارزشمندتر است. ضمنا هرچه کنسرتها و افراد شرکت کننده در آنها کوچیکتر و کمتر باشد نقصهایش کمتر به چشم می آید.
+ ایضا

۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

American Dream

American Dream
The term American Dream has had many shades of meaning throughout American history. Today, it generally refers to the idea that one's prosperity depends upon one's own abilities and hard work, not on a rigid class structure. For some, it is the opportunity to achieve more prosperity than they could in their countries of origin; for others, it is the opportunity for their children to grow up with an education and career opportunities; for still others, it is the opportunity to be an individual without the constraints imposed by class, caste, race, gender or ethnicity. It sometimes includes the idea of owning a home.

ترجمه گوگلی برای دوستانی که انگلیسی نمی دانند:
رویای آمریکایی تا به حال اصطلاح فام های بسیاری از معنا در طول تاریخ آمریکا است. امروز ، آن را به طور کلی به این عقیده که خوشبختی در یک بسته به توانایی های خود و کار سخت است ، نه در کلاس ساختار سفت و سخت اشاره دارد. برای برخی ، آن را فرصتی برای رسیدن به کامیابی بیش از آنها در کشورهای خود را منشاء می تواند باشد ؛برای دیگران ، آن را فرصتی برای رشد فرزندان خود را با تعلیم و تربیت و فرصت های شغلی است ؛ هنوز هم برای دیگران از آن فرصت به فرد و بدون محدودیت های تحمیل شده توسط طبقه ، طبقه ، نژاد ، جنسیت و یا قومیت. گاه گاهی این وضعیت شامل ایده داشتن یک خانه.

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

حریم شخصی

ما نفهمیدیم این آخوندی که پشت محمود ایستاده کجا دارد نماز می خواند و سرش را برای سجده کجا می گذارد!؟
منبع عکس: ایسنا

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

دکتر مصدق

تا حالا فکر کردی چرا تهران به این عظمت یک خیابان یا حتی کوچه ندارد که اسمش دکتر مصدق باشد؟!‍
یا شاید دارد و من ندیدم!

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

انتشار

یکی می گفت آخر این درست است که توی دادگاه اسمها و تصاویر متهان رو نشان نمی دهند و فقط حرف اول اسمشان را می گویند؟ این قانونی است؟
بهش گفتم تا آنجا که من می دانم طبق قانون آیین دادرسی کیفری (تبصره 1 م 188) انتشار نام و تصویر متهان قبل از قطعیت حکم مبنی بر محکومیتشان جرم(افترا) است و و مجازات دارد.
بنا بر این عمل صدا و سیما و مطبوعات که تاکنون تصویر و نام و مشخصات متهمان را منتشر می کرده اند خلاف قانون و جرم است و همگی باید محاکمه و مجازات شوند.
البته اینها در قانون نوشته شده و همانطور که همگی میدانید قانون مال غربی هاست نه ما.

رویش درخت به رغم تبر


از رنه ماگریت

خاتمی و حقوق بین الملل

دیشب وقتی برای خوردن چایی به اتاقی رفتم که درونش تلوزیون قرار دارد بطور اتفاقی صدای خاتمی را شنیدم. تعجب کردم وقتی نگاه کردم دیدم بله خودش است. با خودم گفتم چه شده است که اینها خاتمی را پخش می کنند. حتما کاسه ای زیر نمی کاسه است. این است که نشستم پای برنامه و بعد از مدتی کاشف به عمل آدم که بله قضیه یک پروژه‌ی تخریبی است.
از اینها که گذشته نکته جالب توجه برای من چیز دیگری بود- تخریب خاتمی که یک امر معمول و پیش پا افتاده است. خاتمی در اثنای کلام گفت ما وقتی قصد داشتیم با آژانس انرژی هسته ای و سران دول اروپایی بر سر مساله هسته ای مذاکره کنیم از ما خواستند که غنس سازی را تعلیق کنیم. ما هم با حسن نیت رفتیم از البرادعی شفاها پرسیدیم غنی سازی را برای ما تعریف کنید. او هم یک تعریف خیلی بسته و مضیق ارائه داد و گفت توقف غنی سازی یعنی فلان ماده را وارد سانتریفیوژ نکنید. ما هم دیدیم اینکه کار سختی نیست و توافقنامه را امضا کردیم.
خاتمی ادامه داد: بعد از امضای توافقنامه، به سراغ آژانس رفتیم که حالا که قراداد را امضا کردیم یک تعریف کتبی از توقف غنی سازی ارائه دهد. البرادعی هم در راستای اقدامی غیر اخلاقی یک تعریف کتبی بسیار گل و گشاد و موسع از غنی سازی را بصورت مکتوب ارائه داد و دست ما را در همه چیز مربوط به انرژی هسته ای بست.

این مطالب نقل به مضمون حرفهای حضرت خاتمی بود که ما آنرا فهیمترین و کارآمدترین رئیس جمهور ایران بعد از انقلاب می دانیم. آخر مرد حسابی یک دانشجوی سال اول رشته تنظیم خانواده و کتابداری هم می داند که استعلام در مورد اساسی ترین محور یک توافقنامه بین المللی باید قبل از امضای توافقنامه باشد. شماها نمی دانستید؟ گیریم که نمی دانستید. آیا یک متخصص حقوق بین الملل دم دستتان نبود که اینجوری سرتان کلاه نگذارند؟ این همه فارغ التحصیل حقوق بین الملل بیکار را نمی دیدید؟ بعد این همه بلاهت را به پای غیر اخلاقی بودن البرادعی می گذارید؟ مگر البرادعی شصتش خبردار بوده که شما پیروی یک سوال شفاهی سرپایی در راهروی آژانس می خواهید بروید پای یک توافقنامه بین المللی را امضا کنید؟ بنده خدا ساعت کاریش تمام شده بوده میخواسته زود شما را دک کند برود به زن و بچه اش برسد. نکنید این کارها را!!!

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

درسهایی از کشوادنامه

پس ایرانیان کی می خواهند بفهمند که شعر و تفکر دومقوله جدا از هم هستند و حساب شاعر از متفکر جدا است؟

شریفی نیا


۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

...


علوم انسانی

در ایران متخصصین علوم انسانی/اجتماعی یا باید همخوابه حکومت شوند، یا سکوت کنند و یا به سلول انفرادی بروند.
هیچ کدام از این گزینه ها زیبا نیست. زندگی سگی ایست.

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

یونان

In the West, the study of the ....... can be traced to ancient Greece
در این جمله در نقطه چین می توان هر کلمه ای را قرار داد.

گوشه ای از فرهنگ ما

برای بزرگنمایی روی عکس کلیک کنید

۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

از راه دل؟

از راه دل به خانم افسانه منتقل می شود؟! جل الخالق!
منبع

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

دانشمند

قبل از دیدن این عکس فکر نمی کردم دانشمند خوشکل هم داریم:


گوسفند متفکر

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

آزادی

چرا بشر نمی فهمد که آزادی همیشه و برهمه چیز پیروز است؟

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

نامجو

در شناخت تفکر دینی و سیاسی محسن نامجو این فیلم و بخصوص چند جمله اولش بسیار تعیین کننده است. این دقیقا همان شناختی است که من سالها قبل از نامجو داشتم و معتقد بودم بنا بر دلایلی خاص رندانه آنرا مخفی می کند. اگر فیلم آرامش با دیازپام ده را که سالها پیش در مورد زندگی و اندیشه نامجو ساخته شده بود کسی با دقت دیده بود خیلی راحت می توانست نامجو را بشناسد. مثلا آنجایی که نامجو می گوید از وجود تناقض در جامعه ایرانی رنج می برد کاملا مشخص می کند که نامجو چه تفکری می تواند داشته باشد.
ولی مثلا شاهین نجفی می اندیشید نامجو همان است که نشان می دهد و مدام به او تیکه می انداخت.
ایضا

خسروانی*

رطوبت نفسهایت روزه ام را شکست**
- از فرط نزدیکی -
ای رطوبت بدنت آب ِ کـُر ِ غسل جنابت من!

-- کشواد

* نام لحني است از مصنفات باربد وآن نثري بوده است مسجع مشتمل بر دعاي خسرو و مطلقا ًنظم در آن بکار نرفته و اين لحن داخل سي لحن مشهور نيست که اگر داخل باشد سي و يک ميشود و شيخ نظامي سي و يک آورده است و سي و يکم همين را نام برده . (برهان قاطع). نوعي از سرود مسجع بطور نثر که باربد در مجلس خسروپرويز گفتي بر دعاي و ثناي آن پادشاه اگر لحنهاي باربد را سي و يک گيريم لحن سي و يکم خسرواني خواهد بود. (ناظم الاطباء): نواي خسرواني از نغمت اوتار و اغاني سماع کنيم . (سندبادنامه ص 136). (دهخدا)
حضرت اخوان روی این قضیه خسروانی زیاد کار کرده و نمونه هایی سروده که می توانید به کتابهای شعرش مراجعه کنید. خسروانی ها ظاهرا سه مصرعی هستند و خسروانی های حضرت اخوان هم همگی سه مصرعی هستند و اگر توجه کنید شعر من هم سه مصرع دارد .(کشواد)

** "روزه را شکستن" تعبیر زیاد رایجی نیست و شاید فکر کنید کشواد در یک دهکور دور افتاده از معبر زندگی می کند و در آنجا ازین تعبیر استفاده می شود و با خود خطاب به من بگویید: تو چشنفتی بجز بانگ خروس و خر / درین دهکور دور افتاده از معبر؟
اگر هم خیلی خوشبینانه نگاه کنید شاید بگویید کشواد زیاد در فرنگ بوده و آنجا در مورد
fast از break استفاده می کنند. اما نه چنین است نه چنان. به این علت از "باطل کردن" استفاده نمی کنم چون اصلا اصطلاح غزلی ای نیست.

معلقه: آخه بگو مرد حسابی چند تا جمله بند تنبونی پشت سر هم ردیف کردی اسمش رو گذاشتی شعر! این همه هم توضیح و تفسیر زیرش می نویسی؟!

۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

تقدیم به مجلس

از مانا نیستانی

درباب آلبوم جدید

آلبوم جدید شجریان را گوش دادم. همان صدا، همان اشعار، همان ملودی ، با اینکه چند روزی بیشتر از آمدنش نمی گذرد و اولین بار بود که می شنیدم، انگار قبلا آنرا بارها گوش داده بودم! آیا دیگر موسیقی سنتی ایرانی حرف جدیدی برای گفتن ندارد؟
البته شجریان در طول عمر هنری اش توانسته کجاوه موسیقی سنتی ایرانی را به دوش بکشد و چند دهه ای آنرا جلوتر بیاورد. چیزهای جدیدی را هم به آن افزوده است. مثلا از اشعار نو (که مصرع های کوتاه و بلند دارد) در ترانه هایش بهره برده که کار جدید و ارزشمند و موفقی بود. ولی چند سالی است که استاد (بخوانید موسیقی سنتی ایرانی) به پایان خود نزدیک شده است و دیگر نمی توان از این پیر زن کهن‌سال توقع داشت بچه صحیح و سالم به دنیا آورد. باید به همین اطفال معلول اکتفا کرد.
در کل گوش دادن آن برای یکی دوبار خالی از لطف نیست.

پاورقی 1: بیچاره جوانهایی مانند همای و همایون که دیر رسیدند و به تعبیر حقیر مرده به دنیا آمدند. (سابقه و + )
پاورقی2: این دوستانی که برای موسیقی سنتی ایرانی از تعبیر "موسیقی اصیل" استفاده می کنند، تقاضا دارم نکنند این کارها را!‌ زشت است. یعنی بقیه انواع موسیقی اصیل نیست؟
پاورقی3 : احترام من به شجریان، این پاکمرد نیکو سرشت و نابغه عرصه هنر، محفوظ.

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

فرار

این خبر را در مورد فرار کردن یکی از خانمهای تیم ملی قایقرانی ایران از اردوی تیم ملی و پناهنده شدنش شاید همگی خوانده باشبد. (اینجا)
اما نکته جالب برای من این قسمت است:
بامداد امروز (سه شنبه) در حالی به تهران بازگشت که مينا عليزاده را به همراه نداشت و همين امر موجب اعتراض شديد همسرش در فرودگاه امام خمينی شد.
یکی از معضلات بزرگ زنها در ایران این است که برای ترک ایران به هر مقصدی باید اجازه نامه کتبی و رسمی از شوهرشان داشته باشند. همین امر موجب شده است بسیاری از زنان ایرانی در مرزهای ایران محبوس شوند و جلوی پیشرفت آنها گرفته شود و در بسیاری از موارد نیز آنهایی که به آنسوی مرزها رفته اند از ترس از اینکه اگر بیایند ممکن است شوهرشان دیگر اجازه خروج ندهد در خارج از مرزها محبوس شده اند. نمونه های عینی هر دومورد را من با چشم خود در پرونده های قضایی دیده ام.
به یاد دارد در یک پرونده در دادگاه خانواده، زنی بسیار حرفه ای عمل کرده بود و با ادعای مفقود شدن شناسنامه و تهیه شناسنامه المثنی مدعی شده بود فاقد شوهر است و توانسته بود از ایران خارج شود. آن زمان که پرونده را می خواندم، هرچند می دیدم که آن زن مرتکب اعمال خلاف قانون شده، اما او را تحسین می کردم. در این مورد اخیر هم (خانم قایقران)، شاید علت گریختن آن خانوم قایقران در این شکل و شمایل، همین قضیه ای باشد که بهش اشاره کردم. وگرنه اگر از جمهوری چک بتوان رفت آلمان و پناهنده شد، قطعا از ایران هم می توان رفت. اما رفتن از ایران، مستلزم ارضای حس مالکیت مرد بر زن نیز هست.