۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

جامعه شناسی جنبش-9

اصولا زندگی برای طبقه متوسط جدید در ایران (در معنای فرهنگی اش نه صرفا اقتصادی) بسیار سخت و رقت بار است. روزانه تحقیرهای متعدد نفرت انگیزی از طرف حکومت و سایر طبقات به شعور این افراد می شود. حکومت به خودش اجازه می دهد برای یک تحصیل کرده تعیین تکلیف کند که چه سایتی را ببیند و چه سایتی را نبیند. چه فیلمی را ببیند و چه فیلمی را نبیند. چه شبکه ای را ببیند و چه شبکه ای را نبیند. چه لباسی را بپوشد و چه لباسی را نپوشد. وضعیت اقتصادی حتی برای شش ماه آینده قابل پش بینی نیست. تحصیلکرده ها وضعیت اقتصادی بسیار بدتری نسبت به مغازه دار ها دارند و بسیاری چیزهای دیگر که به لحاظ روانی و جسمی فشار های متعددی را بر غرور و موجودیت اعضای این طبقه وارد می سازد که توصیفش بسیار دشوار است. باید آنرا لمس کرد و چشید. ضجه ها و ناله ها و بغضهای ترکیده من در همین وبلاگ که فقط یک سال و اندی عمر دارد خود روایتی است بسیار مختصر و کنترل شده از رنجی که می بریم.
از سوی طبقه پایین نیز همینطور. برای تحصیل نکرده ها و طبقات پایین دانشگاه همان طویله است و با کمی اغماض دانشگــُــه. معمولا اگر از موضع تخصص حرف بزنی با نگاه نفرت و تخفیف بهت نگاه می کنند. وجود دختر و پسر در کنار هم در دانشگاه و آزادی نسبی فرهنگی در این مکان موجب شده است که سنتگراها و طبقات پایین از روی حسادت، دید کینه آلودی نسبت به دانشجوها داشته باشند. (بالاخره زیبا ترین و فرهیخته ترین دختران در محیط دانشگاه بصورت کاملا دوستانه و باز در کنار پسرها قرار می گیرند و با هم رفت و آمد می کنند، باید هم عده ای حسودی کنند. کتک زدن دانشجو ها در حوادث هجده تیر 78 که من خوب انرا به یاد می آورم تبدیل شده بود به یک سرگرمی برای اراذل و اوباش و میبینید که این حس کینه و نفرت نسبت به این قشر تاکنون چه فجایعی را آفریده است و چه بلایی سر دانشجو ها آورده است )
بی دلیل نیست که تحصیل کرده هایی که واقعا به لحاظ فرهنگی فرهیخته هستند و واحدهای دانشگاهی را با دغدغه پاس کرده اند، اولا معمولا از ازدواج سر باز می زنند و سن ازدواج بین آنها بسیار بالا رفته است ثانیا به سن 25، 26 که می رسند سودای فرار از ایران به سرشان می زند و شروع به جمع آوری امتیازهای مورد نیاز برای این امر می کنند. (همه دوستان و آشنایان تحصیلکرده من بلا استثنا این پروژه را دنبال می کنند).
در این میان وضعیت دختران تحصیلکرده بسیار بسیار بسیار دردناک تر است. دخترها بدلیل قابلیت بالای سازگاری خود که از پسرها بیشتر است تا کنون توانسته اند این وضع تراژیک را تحمل کنند. من یقین دارم اگر دختر بودم تا کنون بارها خودم را خلاص کرده بودم. دخترها علاوه بر همه این مشکلاتی که یک اتم آنرا در بالا شرح دادم باید رنج زندگی در یک جامعه به شدت مرد سالار و بی فرهنگ را نیز تحمل کنند. (فقط و فقط یک جمله اش را بگویم برای آنهایی که در ایران زندگی نمی کنند: در ایران به دختر خوشتیپ به دید فاحشه نگاه می کنند!)
همه اینها که در حد یک برگ از یک مثنوی چند هزار جلدی بود، چنان فشاری را به این طبقه وارد کرده و چنان بغضی را در گلوی آنها تلنبار کرده، و چنان کینه و نفرتی را نسبت به وضع موجود در دل این طبقه بخصوص جوانترهایش ایجاد کرده ، و چنان ضربه ای را به غرور و شخصیت آنها وارد ساخته که تاب و توان از کف داده اند و در حال انفجار هستند و یک انعکاس کوچک این انفجار را در جریان انتخابات اخیر همگی مشاهده کردید.
پی نوشت 1: این جملات را کسی می نویسد که خود در همه جریانات حضور داشته و همه چیز را لمس کرده و خود اتمی از این حجم عظیم بوده و قطره ای ازین دریای گل آلود است.
پی نوشت 2: بهتر بود اسم این پست را می گذاشتم روانشناسی جنبش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر