۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

مقایسه

به این مناسبت که از وبلاگهای دوست یکی از نامجو نوشته دیگری از همای...
نامجو و همای دو نفر از یک نسل اند. تقریبا هم سن و سال هستند. (تقریبا هم سن من) از یک فرهنگ و سرزمین برخاسته اند. اما راه ایندو خیلی از هم جدا است.
همای به "مدرسه" وفادار مانده است. خودش شعر می گوید اما شعرش در قالب غزل و قصیده است و دنباله روی شعر کلاسیک ایرانی با همان مضمون و قالبها. خودش آهنگ می سازد اما به سنت موسیقایی ایرانی وفادار مانده است. کنسرت که می دهد مانند پیشینیان روی زمین می نشیند یا صندلی میچیند و از گلیم و این چیزها استفاده می کند. از همان سازهایی بهره می برد که سنت در اختیارش گذاشته است. همان راهی را می رود که "مدرسه" به او آموخته است. هرچند با کمی نوآوری در موسیقی و مضمون.
اما نامجو از "مدرسه" فرار کرده است. او شعر نمی گوید، لیریک می نویسد. او معتقد است سازهایی مانند تار مشکل ساختاری دارد و بزودی از عرصه هنر حذف می شود. کنسرتهایش متفاوت است با چیدمان اروپایی. او سه‌تار را مثل اهل "مدرسه " نمی زند بلکه شبیه گیتار می زند. (شاید هم دیگر نزند. ) در آهنگهایش نهایت تلاشش را می کند که مانند پیشینیان نباشد.
هر دو این ها تقریبا به یک اندازه شنونده دارند و شهرت و محبوبیت. قضاوت در مورد اینکه سرنوشت هنری این دو چگونه خواهد بود سخت است. باید دید روح فرهنگی و هنری ایرانی چه واکنشی در نهایت نسبت به این دو رویکرد نشان خواهد داد.

پی نوشت: من خودم شخصا کارهای نامجو را ترجیح می دهم تا اشعار می و شراب و شاه و گدای همای و ملودی سنتی و تکراری اش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر