۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

آسیب‌شناسی جنبش

گمان می کنم التهابات و شرایط خاص دوران جنبش به پایان رسیده است و اکنون وقت آن است که به آسیب‌شناسی و نقد جنبش در همه ابعادش بپردازیم.
بی‌گمان یکی از نقصهای جنبش سبز در سطح رهبری و نظریه پردازانش، فقدان تخصص لازم در زمینه نظریه پردازی درباب مسائل عمده نظری و فلسفی است. واقعیت آن است که رهبران جنبش چون موسوی و خاتمی و کروبی و سایر برنامه ریزان جنبش مانند عطریانفر و ابطحی و شریعتی و ... فاقد تخصص در زمینه فلسفه و علوم انسانی و اجتماعی می باشند و اکثرا در رشته های فنی و پزشکی و ... تحصیل کرده اند و یا اصلا تحصیلات دانشگاهی ندارند و در حوزه درس خوانده اند.
اطلاعات سیاسی و تئوریک این افراز متاسفانه از طریق مطبوعات و نوشته های ژورنالیستی بدست آمده است و هیچ گونه تعمقی (در حد اشخاصی مانند حسین بشیریه، آرامش دوستدار و جواد طباطبایی و...) در راس جنبش مشاهده نمی شود. اکثر این افراد در گذشته حکومتی و انقلابی بوده اند و فرصت اینکه در زمینه های مورد نیاز (علوم انسانی و اجتماعی و فلسفه) به تخصص برسند را نیافته اند.
برای نمونه خاتمی حتی یک اصطلاحی که تکیه کلام خود کرده بود و از ان یک شعار دندادن شکن ساخته بود (جامعه مدنی) را هیچ وقت نفهمید و در نهایت آنرا "مدینة النبی" معنی کرد. و یا اینکه هیچ گاه خاتمی نتوانست تکلیف خود را با سکولاریسم روشن کند. (این گفتار عبدالکریم سروش را در نقد خاتمی حتما بخوانید) و یا اینکه میبینیم رهبران جنبش براستی و از روی اعتقاد به مبانی حکومت دینی معتقدند اما در عمل رفتارهایی می کنند و حرفهایی می زنند که مغایر باورشان است.
در این میان بسیار کم هستند کسانی که چون حجاریان تواب به مطالعه بنیادهای فلسفه سیاسی پرداخته باشند و حرف را از سر دانش و مطالعه بزنند.
وقتی یک جنبش فاقد یک تئوری و ایدئولوژی منسجم باشد و یا از تئوری و ایدئولوژی پوسیده و زواردررفته بهره ببرد، این نشان دهنده تذبذب و تزلزل فکری حاکم بر جنبش است و بی شک در عمل هم نتایج خود را نشان خواهد داد. کسی که تکلیفش با خود مشخص نیست چگونه می تواند تکلیف مردم یک سرزمین را روشن کند؟
تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر