۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

عشق2

در پاسخ پست بنده با عنوان عشق آن یک نفر که گفته بودم نقل کرده دوباره پاسخی نوشته که پاسخش را نقل می کنم:
آن یک نفر یک جایی من بوده ام. کلام هم متعلق به شیخ اشراق است. پس یک نفر یک جایی از کسی نقل قول کرده کلن ماجرا را چنان مبهم می کند که واویلا. گذشته از آن ایرانی ها قبل از اینکه بخواهند در میراث فرهنگی و معنوی شان شک کنند باید بتوانند آن را بشناسند. در چیزی که نمی شناسی چطور می شود شک کرد یا بهترش کرد یا تغییرش داد؟ در خاتمه کلام شیخ اشراق در مورد عشق و محبت و معرفت کاملن منطبق با سیکلی است که یونگ و مکتب روانشناسی تحلیلی در مورد عشق از دیدگاه روانی بیان می ککند. حضرت نویسنده ی این متن اگر خواست رجوع کند به کتاب ما: روانشناسی عشق رمانتیک نوشته ی رابرت جانسون و یا مقاله ی یونگ با عنوان ازدواج به مثابه ی رابطه ای روانی.
من گفته بودم یک نفر نقل کرده یعنی حرف خودش نیست و از شخص دیگری نقل کرده. و آن شخص دیگر هم به گواهی ذیل نوشتار منقول (رساله فی حقیقة العشق) شیخ اشراق است که بدلیل آشکار بودن قضیه من توضیحی به نقل قول نیفزودم. حال ابهام برای چیست معلوم نیست!
از سویی نوع نگاه کسی چون یونگ علمی است و مبتنی بر مبانی علم جدید در فضای مدرن اروپایی و صرف یافتن یکی دوتا شباهت نمی شود پیوندی بین نگاه او و یک عارف شرقی برقرار کرد. حال شاید در مقاله ای خاص یونگ در مورد "ازدواج" که مقوله ای جدا است و ربط چندانی به ماهیت عشق ندارد چیزی گفته باشد که شبیه گفته های شیخ اشراق باشد.
آقای دکتر جعفر سجادی که این رسائل را تصحیح و تشریح کرده در مقدمه رساله عشق بعد از اشاره به اینکه این رساله تاویل سوره یوسف است می نویسد: "باید توجه داشت که هرچند تاویلاتی که از آیات و روایات به وسیله اهل ذوق شده است دلپذیر و موافق با طبع و ذوق است و گره گشای بسیاری از ایرادات و مشکلات است، لکن باید آنرا نوعی بازی با الفاظ به حساب آورد بازی جالب و دلکش."
بیان اینکه عشق از محبت شدیدتر و غلیظ تر است حرفی مهم و خاصی نیست هر نوجوانی می تواند اینرا دریابد که عشق شدیدتر است از دوست داشتن. اما نکته ان است که این صرفا یک ویژگی پیش پا افتاده است و ماهیت عشق را مشخص نمی کند.
درخصوص نوع نگاه یونگ به مقوله عشق که از اصول ژرف روانکاوی اش سرچشمه می گیرد نگاه کنید به این مجموعه (جلسه 30 ام که قابل شنیدن هم هست) و مقایسه کنید که آیا یونگ هم عشق را صرفا "مجبة مفرطة" می داند یا چیز دیگر.

از اینجا به بعد خطاب به نقل کننده محترم نیست و درد دل هایی کلی است:
نکته دیگر این که یک اشتباه معرفت شناختی که بسیاری از ایرانی ها وقتی با دستاوردهای فلسفه و علم غرب با ان مواجه می شوند این است که قبل از مواجهه با متون غربی پیش فرضهای خود را تعلیق نمی کنند و سعی نمی کنند آن فلسفه و حکمت را در ظرف تاریخی و معرفتی و فرهنگی خود دریابند بلکه گمان می کنند که ان تفکر در همین دهات خودمان ایران شکل گرفته است و اصلا غربی ها از ما دزدیده اند و در نهایت با چنین طرز تفکری در مواجهه با دستاوردهای فرهنگی غرب به محض مشاهده یک شباهت بین آنچه غربی گفته و انچه که ما در میراث فکری و فرهنگیمان داشته ایم حکم می دهند که اینها اصلا یکی است. نتیجه این رویکرد این می شود که ایرانیهای فلسفه غربی خوانده! نیچه را یک حکیم الهی کرده اند که درد دین داشته و هایدگر را یک صوفی شرقی اشتباها متولد شده در غرب. برای نمونه فیلسوف بزرگ قومان شیخ احمد فردید! می گوید: "زرتشت نیچه همان امام منتظر(عج) است" و هیچ اتفاقی هم نمی افتد. ویا در کتاب فلسفه های گزیستانس ِ علی اصغر مصلح، نیچه حکیم الهی معرفی می شود و باز هم اتفاقی نمی افتد.
علاوه بر توجه به نکته بالا که دستاورد قرنها تلاش در علوم انسانی است نکته مهم دیگر اینکه همیشه باید قبل از مقایسه دو متفکر ابتدا منظر و پیش فرضهای هر یک را در نظر گرفت سپس دست به مقایسه زد. چرا که با این کار ممکن است بسیاری از چیزها روشن شود و جلوی اشتباهات بعدی گرفته شود. شیخ اشراق اول و آخر یک عارف است و سخنش علمی نیست. خود هم چنین ادعایی را ندارد. شیخ اشراق توصیه به جوانان برای ازدواج بهتر هم نمی کند. او در مقام عارف در ماهیت عشق سخن می گوید و البته سخنش غیر علمی است و به اقتضای فضای عرفانی حاکم بر تفکرش، آنچه در مورد یک پدیده می گوید تخیلی و ذوقی و تراویده از تاملات شخصی و سلیقه ای و درونی خود است. مثلا همان شیخ اشراق در پاراگراف بعدی رساله عشق با بهره گیری از همان توهمات عرفانی دست به یک زبانشناسی غیر علمی و ذوقی (امروزه می گویند زبانشناسی عوامانه) می زند و می گوید "عشق" از "عشقه" گرفته شده که گیاهی است فلان و فلان ... . و بر اساس این زبانشناسی ذوقی اش به خیال خود ماهیت عشق را آشکار می کند. اما امروزه همه میدانند که ریشه عشق چیست و متعلق به چه زبانی است.(رک اینجا) و مثلا فراموش نکنید که همین شیخ اشراق و بقیه عرفا عشق را به زمینی و آسمانی تقسیم می کنند و عشق زمینی را عشق کاذب و دروغین می نامند. اینها همه تخیلات و توهمان عرفانی است که البته برای قائلین و مومنین به انها شاید مفید و محترم باشد ولی همه حتی خود عرفا می دانند علمی نیست و نباید حاصل کار کسی چون یونگ که عمر خود را در آزمایشگاهها و مراکز تحقیقاتی گذرانده و این حرفها را با یکی دانست. حتی اگر درظاهر شبیه به هم باشند.

۳ نظر:

  1. من زياد در مورد عشق نمي دونم ... فقط فكر مي كنم مثل مفهوم ِ خدا "هي " دست به دست مي شه ، يعني مخت مي تونه ، اسم هر چيزيو عشق بزاره .. بعد اينكه اندازه اش چقده از دوست داشتن بيشترو اين حرف ها هم نمي فهمم .. يعني باد اين مي افتم كه به بچه هه مي گن مامانت و چقدر دوست داري با انگشتاش يه عددي و نشون مي ده مي گه انقد .. بعد ميگن فقط انقد بعدش ميگه نه اندازه ي همه ي دنيا .... (اينكه حالا عشقاز محبت اندازش بيشتره يا نه خوب خنده داره؟ نيست ؟ )

    از يونگ هم چيزي نمي دونم ..يه كتاب بيشتر هم ازش نخوندم اونم نصفه كه درمورد رويا بود ..و اينكه اصلن نمي دونم چي گفته ..

    "عشق " خواهش ف ميل ، خواسته ، .....
    آدم گيج مي شه خوب .

    براي لينك ها سپاسگذارم
    استفاده مي كنم

    پاسخحذف
  2. آهان يه چيزي هم يادم رفت بگم شايد ابتدايي و عوامانه .. اينكه : عشق و جست و جو براي من شبيه همن .. شناختن ، بعد يه وقتايي هم فكر مي كنم عشق به خود آدم بر مي گردهبه شناخت خود آدم از خودش ... كه از راه شناخت ديگري بدست ميآره ... فكركنم نتونستم منظورم و بگم ..

    اوه اوه .. "عشق" هم سخت شد ...

    پاسخحذف
  3. منظور از بیشتر بودن شدت و غلظت در عشق نسبت به محبت عدد و رقم نیست. در عشق میل بیشتری نسبت به متعلق و موضوع در مقایسه با دوست داشتن وجود داره. هرچند من معتقدم این خصیصه یک ویژگی پیش پا افتاده است ولی ظاهرا عرفا همه عشق را همین شدتش میدانند.
    ضمنا عشق یکی از سختترین ها بوده و هست.

    پاسخحذف