۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

جامعه شناسی جنبش-7

بهمن هاتفی در مورد پیوند بین طبقه متوسط و طبقه پایین جامعه در ایران و ضعف نخبگان طبقه متوسط در همراه سازی طبقات پایین با خود و تامین نیازهای آنان می نویسد (توجه کنید نوشتار مربوط به 10 خرداد 87 است):

آن چه رخداده این است که شکاف بین لایه های زیرین جامعه و طبقه متوسط در عرصه سیاسی بسیار عمیق تر از عرصه اقتصادی شده است و تقریبا ً هیچ صدایی ( نیروهای سیاسی، مطبوعات، تشکل های صنفی) از نیروی کار در ایران دفاع نمی کند. صدای هزاران کارگر (و خانواده های آنها) که طی این سال ها از اولین حق خود (دریافت دستمزد) محروم بوده اند هیچ پژواکی در گروه های سیاسی، مطبوعات و دیگر رسانه ها نداشته است.
گروه های سیاسی، چه آنان که "باید" و چه آنان که "نباید"، در تنور نخبه گرایی دمیدند و از توده مردم غافل شدند. این سیاست تا انتخابات ریاست جمهوری نهم ادامه یافت و حتی پیشروترین ِ گروه های سیاسی حاضر در انتخابات، با تأکید بر "کیفیت" رأی خود و اینکه رأی آنها رأی اقشار "فهمیده" است، حتی به توهین غیر مستقیم به "مردم" پرداختند. از این دیدگاه شعارهای پوپولیستی نتیجه مستقیم عدم توجه متوازن به بخش های مختلف جامعه توسط دولت خاتمی و تکنوکرات های آن و عدم وجود نماینده ای برای پیگیری منافع بخش عظیمی از مردم در عرصه سیاسی (چه در بخش رسمی و چه اپوزیسیون) بود.
گروه های سیاسی طبقه متوسط هم نگاهشان به مذاکره و چانه زنی با هیئت حاکمه بوده و فقط وقتی به پایین نظری انداخته اند که می خواسته اند با اشاره به پایینی ها، بالایی ها را بترسانند. این تشکل ها اگر داعیه رهبری جامعه را دارند باید راهی برای دیالوگ با توده مردم بیابند و به آنها نشان دهند که می توانند حامی منافع آنان باشند. تنها توانایی آنها در این ارتباط و کمک به ایجاد تشکل های صنفی می تواند به بالانس قدرت در جامعه منجر شود. ایجاد تشکل های صنفی (و بخصوص کارگری) مستقل نوعی فشار دائمی را در بطن جامعه ایجاد می کند که در این صورت تشکل های سیاسی طبقه متوسط میتوانند به جایگاه اصلی خود (در وسط و نه مانند شرایط فعلی که برخی از آنها در منتهی علیه چپ هستند) برگردند و پروژه سیاسی خود را پیش برند. (منبع)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر