۱۳۸۷ اسفند ۲۲, پنجشنبه

حضرت حافظ

"حافظ" هم یک انسانی بوده است مانند ما. غذا می خورده و مستراح می رفته و آروغ می زده و ... . شیطونی هم زیاده می کرده؛ اون وصفهایی که از شراب و شاهد و شمع و شب و لب لعل و ... دارد بی گمان پشتوانه‌ی تجربی داشته. از آسمان که بهش نازل نمی شده. اشعار شاهدبازی و بچه بازیش هم که به یادگار مانده و کسی هم در انتساب آنها به حضرت حافظ تردیدی ندارد. رند (گناهکار) هم که بوده و اصلا نظریه پرداز رندی است. تنها فرقی که با بقیه داشته این بوده که استاد سخن بوده و به حق هم در کار خودش استاد و بی نظیر بوده.
حال با این اوصاف برای من سوال است که چگونه چنین انسانی در نزد قوم ایرانی "لسان الغیب" شمرده شده و وصل به خدا و عالم ملکوت؟ چگونه است که پس از قرنها که از مرگش می گذرد مردم ایران دیوانش را دریچه ای بسوی عالم و غیب و ملکوت میدانند و از طریق تفال به آن از عالم بالا پیام دریافت می کنند؟
آیا استاد سخن بودن برای این همه کافی است؟