۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

شیطان3

من و تو سکوت و نگاه و تنهایی
و شیطان در کمین
و من که تا خواستم حرف بزنم
و تو که بی مقدمه یک سیلی تو صورتم نواختی
و من ماندم و یک صورت سرخ و پر حرارت
- فقط می خواستم بگم پنجره رو ببند سوز می آد -
و یک دل شکسته و یک گلوی پر از بغض ...
--کشواد