۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

رجوع به وضعیت جنینی از نوع قومی

... یادم آمد ، هان
داشتم می گفتم آنشب نیز
سورت سرمای دی بیدادها می کرد .
و چه سرمایی! چه سرمایی!
بادبرف و سوز وحشتناک،
لیک ، خوشبختنانه آخر، سرپناهی یافتم جایی:
گرچه بیرون تیره بود و سرد، همچون ترس،
قهوه خانه گرم و روشن بود، همچون شرم.
گرم،
از نفس ها، دودها، دم ها،
از سماور، از چراغ، از کپه آتش.
از دم انبوه آدم ها،
و فزونتر ز آن دگر ها، مثل ِنقطه‌یْ مرکز ِجنجال،
از دم نقّال!

مهدی اخوان ثالث، خوان هشتم، 1346

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر