۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

شخصی

اواسط تابستان 1389 است. این روزها حال خوشی ندارم.
راستی جای لورازپام یک داروی جدید آمده به نام zoldem. میگویند اثرات جانبی لورازپام را ندارد. اثربخشی بهتری هم دارد. همسفر خوبی است. حد اقل میون راه سر خر رو کج نمی کنه و آدمو تنها نمی ذاره. به شدت توصیه میشود.
باری، باید دست و پا زد و از پای ننشست. باید این انباشته رنج و زهر و تلخکامی را تکان داد تا به ته باتلاق فراموشی فرو نسرد. من از مرگ نمی ترسم از فراموشی می گریزم. وگرنه مدتها پیش این زندگی ِ بی هیچ خبر خوشی را تمامش می کردم. از این که زیستم هیچ تاثیری در دنیا نداشته باشه و مرگم نیز، دچار اضطراب می شوم.
zoldem فرنگ آورد غلبه می کند و دیگر بهشت نزدیک است. آنک ... آنجاست ... می بینی؟

۲ نظر: