۱۳۸۷ آذر ۱۹, سه‌شنبه

موسیقی

این گفتگو را در مورد موسیقی ایرانی حتما بخوانید/بشنوید بسیار روشنگر است:
متأسفانه به علت نبودن نهادهای اجتماعی و نهادهای دموکراسی هنر یک مقداری از بار این نهاد‌ها را بر عهده داشته است.
یعنی مردم از هنرمند، نویسنده و نقاش انتظار رهبری یک جریان فکری را دارند که بتواند پاسخگوی نیازهای آن‌ها باشد.
به نظر من این درست نیست. یک نهاد اجتماعی کار خودش را انجام می‌دهد. اگر باید دقتی در کار قانون‌گذاری کند یا نهادهای دیگر را کنترل کند، مانند کشورهای دیگر است. اگر این گونه برخورد شود، می‌بینیم که اکثراً هنر تبدیل به شعار می‌شود.
یعنی هنرمند برای این‌که نواقصی یک بخشی از یک سیستم اجتماعی را بیان کند، به ناچار هنرش را به بیان آن نواقص مختص می‌کند؛ می‌شود هنر مقطعی.
می‌بینیم که میرزاده‌ی عشقی در دوره مشروطیت می‌آید مباحث جامعه خودمان را بیان می‌کند که راجع به مسأله‌ی زن است، راجع به مسأله سیاست است، که این هنر، هنر مقطعی است و کاربردش فقط در طول همان زمانی است که این هنر تولید شده است؛ نه بیشتر.
طبیعی است که اگر یک نهاد اجتماعی بود، آن نهاد می‌توانست جایگزین این حرکت باشد و هنر می‌توانست تولید مستقل خودش را داشته باشد و اندیشه زیبایی‌شناسی آن آهنگ‌ساز، نقاش یا هنرمند را بیان کند.