۱۳۸۷ تیر ۳۰, یکشنبه

آرشیو مرداد ماه


کهنه حکایت
می گویند روزی جوانکی علاف و هرزه‌گرد سر کوچه ای ایستاده بود. یک شیرین‌عقل هم که از سر کوچه می گذشت از او پرسید برای چه اینجا ایستاده است؟ جوانک کمی درنگ کرد و برای مزاح و سرکار گذاشتنش گفت: "قرار است اینجا حلوا خیرات کنند". این را گفت و لبخند زنان آن کوچه را ترک کرد و به کوچه‌ی دیگری رفت.پس از یک ساعت جوانک اتفاقا بازگشت و از سر همان کوچه گذشت. ناگهان دید که خیلی عظیم، همانجا که او یک ساعت پیش ایستاده بود، قابلمه به دست گرد آمده اند. از یک نفر پرسید که چه خبر است. جواب شنید: "اینجا قرار است حلوا بدهند. بدو وایسا تو صف که از دستت نره."جوانک کمی اندیشه کرد و با خود گفت نکند واقعا اینجا حلوا می دهند. پس از کمی درنگ دوید و در صف ایستاد. آره عزیزم! این بود یکی از اون درهای علم که قرار بود برات باز کنم ای سالک!
!! نوشته شده توسط کشــواد 20:0 شنبه بیست و ششم مرداد 1387



خوان نهم
هفت خوان رستم را فردوسی توسی روایت کرد،
خوان هشتم را مهدی اخوان ثالث ایضا توسی روایت کرد (در افتادن رستم در چاه نابرادر)،
خوان نهم را من ِ طهرانی روایت می کنم،
من که نامم کشواد:

مکر شغاد نابرادر در تهمتن کارگر شد و او چهره در نقاب خاک کشید.
برای انتقال او به دیار باقی بدلیل کثرت وزن تمامی فرشتگان بسیج شدند.
محکمه‌ی عدل الهی تشکیل شد و خداوند با چکش عدالت خود بر میز سخاوتش کوبید:
بدلیل خدمات ارزنده‌ی شما به مردم ایران‌زمین، ما، صرف نظر از خونهایی که ریخته اید، شما را مخیر می داریم در انتخاب بهشت یا جهنم؛ نیک می دانید که بهشت سرشار است از همه گونه نعمات ما؛ شب و شاهد و شمع و شهد و شراب و حوری و غلمان و ... و بوارونه جهنم سرشار است از کثافات و سوز و آه و آتش و تف و عفونت و عذاب؛ حال اختیار کن ... باری، تا یادم نرفته این را هم بگویم که بهشت با همه‌ی نعماتش یک ویژگی دارد، اینکه ایرانیان در آن زیاد یافت می شوند. اما جهنم با همه‌ی سختی ها و عفونتهایش بیشتر مسکن اروپاییان و امریکاییان و آسیاییان شرقی است ... اینک بین بهشت و جهنم ما اختیار کن ...
تهمتن سر در گریبان تامل برد و در فکر فرو شد و هم اندر زمان زیر سنگینی و اضطراب این انتخاب، برای دومین بار، جان بداد ...
!! نوشته شده توسط کشــواد 12:58 دوشنبه بیست و یکم مرداد 1387

الحق
حالا هی بگو "الحق لمن غلب" ( Al hagho le man ghalab )! تا کتک نخوره که حالیش نمی شه!
پاورقی
یک ضرب المثل یا جمله‌ی بسیار قدیمی است به معنای " حق با کسی است که غالب شود". یعنی حقیقتی عینی وجود ندارد و هر که زورش بیشتر است و بتواند حاکم شود حقیقت برای اوست. ظاهرا این جمله در تفکر اسلامی-ایرانی پیشینه ای بس طولانی دارد که من از آن بی خبرم. باری، امروزه بین وکلا رواج تام دارد.
!! نوشته شده توسط کشــواد 18:7 پنجشنبه هفدهم مرداد 1387


غلاغ
قدیمی ها گویا به "کلاغ" می گفتند " غلاغ". ظاهرا "غ" اول با کسره تلفظ می شده است. البته در جستجویی که در اینترنت کردم گویا الان هم این واژه زیاد کاربرد دارد؛ منتها در تهران من تاحالا نشنیدم.
!! نوشته شده توسط کشــواد 0:35 چهارشنبه شانزدهم مرداد 1387

گذار
داشتیم زیر سنگینی گذار از سنت به مدرنیته له می شدیم که یک دفعه پست‌مدرنیته از راه رسید. گل بود به سبزه نیز آراسته شد. عجب حکایتی است زندگی در یک کشور جهان سومی!
!! نوشته شده توسط کشــواد 21:5 پنجشنبه دهم مرداد 1387