گفتــي ز ناز بيش مرنـجان مرا برو
آن گفتنت كه بيش مرنجانم آرزوست
خنده هایت مرا می خنداندآن گفتنت كه بيش مرنجانم آرزوست
کودکی هایت مرا می خنداند
ترفندهایت مرا می خنداند
نگاهها و خیره شدن هایت مرا می خنداند
سکوت و بهتت مرا می خنداند
سخن گفتنت و اشارتهای صورتت نیز مرا می خنداند
گریه و بغضت حتی، مرا می خنداند
حال دیگر تورا به همه مقدساتت
قهر نکن
که قهرت مرا از قهقهه ای دیوانه وار خواهد کشت
-- کشواد بزرگ
چه عشقولانه ايي ...
پاسخحذفديگه زدين تو كار ِ جام ُ زلف ِ يار و رقص ُ عشق و اين صوبتا .. مي گم ..يه فكري َم براي سيبيل هاي اواتارتون بكنيد ...
پاسخحذفخیلی ببخشید! از کجا چنین استفاده ای کردید؟ این غزلواره ملهم بود از آن بیت مولانا که کمی آنرا بسط داده بودم.
پاسخحذفاز سوی دیگر بر فرض اگر هم چنین باشد گفتنی است بین عشق و عاشقی و سبیل هیچ گونه تعارض و تهافتی یافت نشد.
چنین گفت حضرت مولانا کشواد بزرگ