این قطعه از "چنین گفت زرتشت" نیچه شاید معروف ترین جمله او را در بین ایرانی ها در دل خود داشته باشد:
نمی خواهم وارد داستان قدیمی تازیانه شوم و اصلا مقصدم فلسفی نیست بیشتر به کانتکس این دیالوگ کار دارم. فقط میخواهم بر این نکته انگشت بگذارم دقت نمایید که این جمله معروف را [به سراغ زنان میروی؟ تازيانه را فراموش مکن!] یک زن به نیچه می گوید.
آنگاه پيرزنک مرا پاسخ گفت: «زرتشت چه نکتههای باريکی گفت، بويژه بهر آنان که چندان جواناند که به کار آيدشان.
«شگفتا که زرتشت چه کم آشنايی با زنان دارد و با اين همه از آنان چه درست سخن میگويد! آيا اين نه از آن روست که دربارهی زنان هرچه بگويی درست است!»
«اکنون برای سپاس، اين حقيقت کوچک را بپذير! البته من برای رسيدن به آن چندان که بايد موی سپيد کردهام.
«نهاناش کن و دهاناش بگير! وگرنه به بانگ بلند فرياد خواهد کرد، اين حقيقت کوچک!
گفتم: «ای زن، حقيقت کوچکات را به من ده!» و پيرزنک چنين گفت:
«به سراغ زنان میروی؟ تازيانه را فراموش مکن!» (چنین گفت زرتشت، ص ۷۸)
فراموش نکنیم بسیاری از چیزهایی که در فرهنگ ما مردان برعلیه زنان یاد میگیرند و بکار می برند چون تکنیک ها و فحشهای آزاردهنده توسط خود زنان به مردان اموزش داده می شود.
امشب یکی ازین اجناس لطیف مرا نصیحت می کرد که به سراغ زنان می روی تازیانه را حتما با خودت ببر اما زیر لباست قایمش کن -حداقل در اول کار. الحق که ورژن ایرانی سخن نیچه بود این حرف!
***
شکر پر اشکم نثارت باد!
خانه ات آباد ای ویرانی سبز عزیز من!
ای زبرجد گون نگین خاتمت بازیچه هر باد!
تا کجا بردی مرا دیشب؟
با تو دیشب تا کجا رفتم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر